سایه
#سایه
`𝘚𝘩𝘢𝘥𝘰𝘸
#part30
یونگی:همونطور که داشتیم حرف میزدیم ا.ت یهو جیغ زد
ا.ت:جییییییییییییییغ
جیمین:چتههه
یونگی:یا چرا جیغ میزنی
ا.ت:نگه دار ماشین ووو
یونگی:خیلی خب
زدم کنار
ا.ت:سریع پیاده شدم و دوییدم سمت مغازه..
جیمین:چی میخواد؟
یونگی:بیا بریم ببینم چی میخواد
ا.ت:سریع یکی از اون بلیز و دامنای سگ ورداشتم
جیمین:نگو که برای...بم میخری؟
ا.ت:اول اینکه شما میخرین من پول ندارم
دوم اینکه دقیقا برای بم میخوام
یونگی:همونطور که دامن کوچولوی صورتی تو دستم بود بهشون نگاه کردم..
ابهت بم به فنا رفت...
ا.ت:با ذوق عجیبی که داشتم لباسارو ورداشتم و بعد از اینکه حساب کردن دوییدم سمت ماشین
یونگی:مواظب باش بچه ماشین میادد
جیمین:نگه داری یه بچه نوزاد از این راحت تره
_
ا.ت:بعد از اینکه ماشین نگه داشت سریع پیاده شدم دوییدم سمت بم
بممممممممممممممممممم
بیا اینجا ببینم
آفرین دختر خوبب
نشستم روی تاب و جلوم نشسته بود
لباس و تنش کردم و دامن و از پاهاش رد کردم
جیییییییییییییییغ کیوت خودمییی
یونگی:اوکی..
جیمین:ولی بم پسر بود..
ا.ت:یااا چرا عین بز دارین نگا میکنین؟
یونگی:سعی کرده بودم جلوی خندمو بگیرم
بم خیلی خوب شده..دیگه نتونستم زدم زیر خنده
ا.ت:ماشالا فقط بلدین از خنده قش کنین
یااا جیمینشی نفس بکش بین اون خنده هات
خیلی هم قشنگ شده چشه مگههه
پاشدم رفتم تو
یونگی:بابای بم کیوت
جیمین:زدم روی پیشونیم و پشت سرشون رفتم
ا.ت:میگما
یونگی:میگیا
ا.ت:هیچی
جیمین:همونطور که ظرف قهوه رو از تو کابینت در میووردم گفتم استاد دق دادن آدمی
ا.ت:اگه بگمم قبول نمیکنین
یونگی:تو بگو حالا
ا.ت:‹استاد نقش بازی کردنی ا.ت تو میتونی›الکی چونمو تکون میدادم مثلا که بغض کردم
میشه میشه برم تولد وویونگگ
جیمین:مگه میدونی کِیه تولدش
ا.ت:هق ناسلامتی از بچگی باهاش بزرگ شدمم
یونگی:خیلی خب بغض نکن
کجاست تولدش
ا.ت:هر سال تو بار داییش جشن میگیره
جیمین و یونگی:بار اصلا!
ا.ت:ایندفعه دیگه جدی جدی بغض کردم..
توروخدا من از کل دنیا فقط وویونگ و دارمم
هقق خواهش میکنم جیمینا یونگیی قول میدم زود بیام لباس مناسب بپوشم فقط توروخدا بزارین برم
یونگی: مطمئن باشم مواظب خودت هستی؟
`𝘚𝘩𝘢𝘥𝘰𝘸
#part30
یونگی:همونطور که داشتیم حرف میزدیم ا.ت یهو جیغ زد
ا.ت:جییییییییییییییغ
جیمین:چتههه
یونگی:یا چرا جیغ میزنی
ا.ت:نگه دار ماشین ووو
یونگی:خیلی خب
زدم کنار
ا.ت:سریع پیاده شدم و دوییدم سمت مغازه..
جیمین:چی میخواد؟
یونگی:بیا بریم ببینم چی میخواد
ا.ت:سریع یکی از اون بلیز و دامنای سگ ورداشتم
جیمین:نگو که برای...بم میخری؟
ا.ت:اول اینکه شما میخرین من پول ندارم
دوم اینکه دقیقا برای بم میخوام
یونگی:همونطور که دامن کوچولوی صورتی تو دستم بود بهشون نگاه کردم..
ابهت بم به فنا رفت...
ا.ت:با ذوق عجیبی که داشتم لباسارو ورداشتم و بعد از اینکه حساب کردن دوییدم سمت ماشین
یونگی:مواظب باش بچه ماشین میادد
جیمین:نگه داری یه بچه نوزاد از این راحت تره
_
ا.ت:بعد از اینکه ماشین نگه داشت سریع پیاده شدم دوییدم سمت بم
بممممممممممممممممممم
بیا اینجا ببینم
آفرین دختر خوبب
نشستم روی تاب و جلوم نشسته بود
لباس و تنش کردم و دامن و از پاهاش رد کردم
جیییییییییییییییغ کیوت خودمییی
یونگی:اوکی..
جیمین:ولی بم پسر بود..
ا.ت:یااا چرا عین بز دارین نگا میکنین؟
یونگی:سعی کرده بودم جلوی خندمو بگیرم
بم خیلی خوب شده..دیگه نتونستم زدم زیر خنده
ا.ت:ماشالا فقط بلدین از خنده قش کنین
یااا جیمینشی نفس بکش بین اون خنده هات
خیلی هم قشنگ شده چشه مگههه
پاشدم رفتم تو
یونگی:بابای بم کیوت
جیمین:زدم روی پیشونیم و پشت سرشون رفتم
ا.ت:میگما
یونگی:میگیا
ا.ت:هیچی
جیمین:همونطور که ظرف قهوه رو از تو کابینت در میووردم گفتم استاد دق دادن آدمی
ا.ت:اگه بگمم قبول نمیکنین
یونگی:تو بگو حالا
ا.ت:‹استاد نقش بازی کردنی ا.ت تو میتونی›الکی چونمو تکون میدادم مثلا که بغض کردم
میشه میشه برم تولد وویونگگ
جیمین:مگه میدونی کِیه تولدش
ا.ت:هق ناسلامتی از بچگی باهاش بزرگ شدمم
یونگی:خیلی خب بغض نکن
کجاست تولدش
ا.ت:هر سال تو بار داییش جشن میگیره
جیمین و یونگی:بار اصلا!
ا.ت:ایندفعه دیگه جدی جدی بغض کردم..
توروخدا من از کل دنیا فقط وویونگ و دارمم
هقق خواهش میکنم جیمینا یونگیی قول میدم زود بیام لباس مناسب بپوشم فقط توروخدا بزارین برم
یونگی: مطمئن باشم مواظب خودت هستی؟
۵.۳k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.