پارت ۹
فیک معلم سخت گیر
روی تخت دراز کشیدم که یاد امتحان افتادم کتابم رو درآوردم و نشستم خواندم
ساعت ۸ شب بود چقدر خواندم
رفتم پایین دیدم جون وون ،مامان،خاله،عمو
آیو،بابا،یانگ سو نشسته بودن
&چی کار میکردی این همه ساعت
+داشتم ریاضی میخوندم
&وای خاک تو سرم یادم نبود
یانگ یو.یونا ببخشید بابت اون روز میدونم ناراحت شدی
+عیبی ندارد
م/یونا.بیاین غذا
رفتیم غذا
اصلا نمیتونستم غذا بخورم بلند شدم که برم توی اتاق که سرم گیج رفت و افتادم و.......
ویو مامان یونا
یک دفعه یونا غش کرد
م/یونا.جون وون بلندش کن ببریمش بیمارستان
رسیدیم بیمارستان یونا رو گزاشت رو تخت بعد چند دقیقه دکتر اومد و گفت
دکتر.ایشون بهشون فشار عصبی وارد شده
م/یونا.بهوش اومده
دکتر.بله میتونی ببینیشون
م/یونا.ممنون
ویو یونا
فکر کنم توی بیمارستانم
م/یونا.حالت خوبه
+آره،کی مرخص
م/یونا.الان
+باشه
از جام میخواستم بلند شم که دوباره سرم گیج رفت
+مامان سرم داره گیج میر میتونی دستم رو بگیری
مامان دستش رو دراز کرد با کمک مامان رفتم داخل ماشین
پرش زمان به فردا صبح توی دانشگاه
_بچها امروز امتحان دارین همه آماده
همه.بله
_خوبه
همه سوالات رو خواب دادم رفتم که به استاد بدم
_زنگ تفریح توی کلاس بمون باهات کار دارم
+چشم
وقتی اینو گفت استرس گرفتم
زنگ خورد همه رفتند بیرون به جر منو استاد
_خوب خانم مین یونا
+ب.بله
_چرا میترسی
+من نمیترسم
_خوب میخام ی چی بگم
+بگید
_من دوستت دارم
+(توی شوک)
_ملکه من میشی
+من الان باید چی بگم
_(یکم اومد نزدیک یونا)ی کلامه بله یا نه
+......بله
ویو نامجون
وقتی شنیده گفت بله سری ب.و.س.ی.د.م.ش
همهی بچهای کلاس دست میزرن
یونا خجالت کشید خودش بهم چسپوند
_خجالت کشیدی
+یاااا
&یونا جونم مبارک
#فیک
روی تخت دراز کشیدم که یاد امتحان افتادم کتابم رو درآوردم و نشستم خواندم
ساعت ۸ شب بود چقدر خواندم
رفتم پایین دیدم جون وون ،مامان،خاله،عمو
آیو،بابا،یانگ سو نشسته بودن
&چی کار میکردی این همه ساعت
+داشتم ریاضی میخوندم
&وای خاک تو سرم یادم نبود
یانگ یو.یونا ببخشید بابت اون روز میدونم ناراحت شدی
+عیبی ندارد
م/یونا.بیاین غذا
رفتیم غذا
اصلا نمیتونستم غذا بخورم بلند شدم که برم توی اتاق که سرم گیج رفت و افتادم و.......
ویو مامان یونا
یک دفعه یونا غش کرد
م/یونا.جون وون بلندش کن ببریمش بیمارستان
رسیدیم بیمارستان یونا رو گزاشت رو تخت بعد چند دقیقه دکتر اومد و گفت
دکتر.ایشون بهشون فشار عصبی وارد شده
م/یونا.بهوش اومده
دکتر.بله میتونی ببینیشون
م/یونا.ممنون
ویو یونا
فکر کنم توی بیمارستانم
م/یونا.حالت خوبه
+آره،کی مرخص
م/یونا.الان
+باشه
از جام میخواستم بلند شم که دوباره سرم گیج رفت
+مامان سرم داره گیج میر میتونی دستم رو بگیری
مامان دستش رو دراز کرد با کمک مامان رفتم داخل ماشین
پرش زمان به فردا صبح توی دانشگاه
_بچها امروز امتحان دارین همه آماده
همه.بله
_خوبه
همه سوالات رو خواب دادم رفتم که به استاد بدم
_زنگ تفریح توی کلاس بمون باهات کار دارم
+چشم
وقتی اینو گفت استرس گرفتم
زنگ خورد همه رفتند بیرون به جر منو استاد
_خوب خانم مین یونا
+ب.بله
_چرا میترسی
+من نمیترسم
_خوب میخام ی چی بگم
+بگید
_من دوستت دارم
+(توی شوک)
_ملکه من میشی
+من الان باید چی بگم
_(یکم اومد نزدیک یونا)ی کلامه بله یا نه
+......بله
ویو نامجون
وقتی شنیده گفت بله سری ب.و.س.ی.د.م.ش
همهی بچهای کلاس دست میزرن
یونا خجالت کشید خودش بهم چسپوند
_خجالت کشیدی
+یاااا
&یونا جونم مبارک
#فیک
۱۲.۷k
۰۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.