مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

تهیونگ لبخندش کمی محو شد و در حالی که به سمت ات میچرخید

تهیونگ لبخندش کمی محو شد و در حالی که به سمت ا.ت میچرخید پرسید"نپنتی تو کیه؟" قلب ا.ت از فاصله کم بین صورت هاشون تند تند میکوبید در حالی لب هاش میلرزید زمزمه کرد"نپنتی..."تهیونگ یکم عقب رفت و ابرو هاش بالا رفت،زمزمه کرد"درست شنیدم؟صدام کردی نپنتی؟"ا.ت به جلو خم شد و در حالی فاصله صورت هاشون یک سانتی متر بود زمزمه کرد"اره،تو نپنتی منی"تهیونگ منظور ا.ت را فهمید،نگاهش رو لب های ا.ت قفل شد،اما ا.ت چشماش روی چشم های براق و کشیده تهیونگ مونده بود،تهیونگ جلو تر خم شد و...شیرین بود،پر از عشق،بوسه ای رویایی،اما یکی بود که داشت نگاه میکرد،یکی بود که وقتی داشت اون بوسه شیرین و پر از عشق را میدید و متوجه اشک هایش نمیشد و که پشت سر هم میریزه و ماسکش را خیس میکرد،درد قلبش دو برابر میشد،لعنت به این عشق یک طرفه که حالا باعث شده بود حس کنه دیگه قبلی نداره،قلبش درست توی همون پارک تیکه تیکه شد و بین خاک روی زمین پخش شد،بارون شروع به نم نم کرد،حداقل بارون میتونست این پسرک بیچاره،این عاشق تنها را درک کنه و به حالش یکم گریه کنه،با بارش بارون بوسه ا.ت و تهیونگ نه تنها نشکست بلکه عمیق تر شد،تهیونگ دستش را بین موهای ا.ت گذاشت و نزدیک ترش کرد،ا.ت هم دفتر را کنارش روی نیمکت گذاشت و چشمش را بست تا به نحوه خودش با بوسه همراهی کرده باشه،لمس لب های نرم شیرین هم دیگه و صدای نم نم بارون سنفونی رویایی میساخت اما این سنفونی برای پسرک در حال تماشا مثل اواز مرگ بود،مثل اینکه بود که فرشته مرگ براش اواز بخونه و صداش کنه،این سنفونی برای این زوج رویایی،خیلی رویایی بود اما برای پسری که عاشق بود حکم درد ابدی بود،حمک مرگ اجباری،تحمل ضروری،اشک هایش بدون وقفه میریخت و فقط تصویر درد اور جلوش را تماشا میکرد.
دیدگاه ها (۰)

🥲

روی صندلی،توی دفتر کارش توی خونه نشسته بود و کار میکرد،در زد...

چشمانت را میبینم و میدانم دلت با کس دیگری است اما همچنان در ...

دختر یک رئیس مافیا که با یک نویسنده زیبا اشنا میشه،اما چی می...

خوندن بدون لایکو کامنت حرامه.you and me P20که ناگهان تهیونگ ...

پارت 2

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط