Part 6
Part 6
همه رفته بودن تویه اتاقشون و دخترا تویه یه اتاق داشتن باهم غیبت میکردن😂
و وسایلشونو باز میکردن
یونا: اره دختر اینم از داستان من راستی یه دخترهم میاد که دوست دختر جونگکوک هس ما بهش نگفتیم ولی نمیدونم از کجا شنیده داره میاد اصلا حوصلشو ندارم خیلی هرزه هس خیلیم نچسبه🙄
یوری: ایششش ازین دخترا بدم میاد نکنه میاد تویه اتاق ما؟
یونا: فکر نکنم
ات: دخترا من میرم تویه باغ قدم بزنم (یکم ناراحت)
یوری: پس ماهم میام
دخترا رفتن تویه باغ قدم میزند که پسراهم اومدن
جیمین: پس شماهم اینجا هستین چه خوب بیان باهم قدم بزنیم
همه باهم داشتن قدم میزند که جونگکوک اتو کشیدم تویه بغلش و بردش یه جایه خلوت
ات: چیکار میکنی؟
جونگکوک: میخوام ازت معذرت خواهی کنم بابت اون شب ببخشید زیاده روی کردم
ات: باشه بخشیدمت میشه دستمو ول کنی
جونگکوک: ببخشید... ات
ات: بله چیه
جونگکوک: میگم... تو زندگیت کسیو دوست داری؟
ات: اگرم دوست داشته باشم به تو ربطی نداره
جونگکوک: امممم.... باشه الان میتونی بری
این پارتو گذاشتم و فردا پارت بعدیو میزارم 💜♥دوستون دارم
#فیک_جونگکوک
همه رفته بودن تویه اتاقشون و دخترا تویه یه اتاق داشتن باهم غیبت میکردن😂
و وسایلشونو باز میکردن
یونا: اره دختر اینم از داستان من راستی یه دخترهم میاد که دوست دختر جونگکوک هس ما بهش نگفتیم ولی نمیدونم از کجا شنیده داره میاد اصلا حوصلشو ندارم خیلی هرزه هس خیلیم نچسبه🙄
یوری: ایششش ازین دخترا بدم میاد نکنه میاد تویه اتاق ما؟
یونا: فکر نکنم
ات: دخترا من میرم تویه باغ قدم بزنم (یکم ناراحت)
یوری: پس ماهم میام
دخترا رفتن تویه باغ قدم میزند که پسراهم اومدن
جیمین: پس شماهم اینجا هستین چه خوب بیان باهم قدم بزنیم
همه باهم داشتن قدم میزند که جونگکوک اتو کشیدم تویه بغلش و بردش یه جایه خلوت
ات: چیکار میکنی؟
جونگکوک: میخوام ازت معذرت خواهی کنم بابت اون شب ببخشید زیاده روی کردم
ات: باشه بخشیدمت میشه دستمو ول کنی
جونگکوک: ببخشید... ات
ات: بله چیه
جونگکوک: میگم... تو زندگیت کسیو دوست داری؟
ات: اگرم دوست داشته باشم به تو ربطی نداره
جونگکوک: امممم.... باشه الان میتونی بری
این پارتو گذاشتم و فردا پارت بعدیو میزارم 💜♥دوستون دارم
#فیک_جونگکوک
۸.۸k
۰۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.