p6
p6
( کاور فیک تغیر دادم از الان، از اون خوشم نمی امد)
سرمو اوردم بالا توقع داشتم با چهره کوک اشنابشم ولی تا دیدم بغض بزرگی گلومو گرفت
جین: ه... هه سو؟
هه سو: سلام اقای کیم
جین: حالا شدم اقای کیم(پوزخند) واقعا همه چی برعکس شده
هه سو: موقعی که گذاشتی رفتی باید به فکر اینجاشم میبودی اقای کیم سوکجین
کوک: عا جین تو برو سرکارت
هه سو: هع حالا دیکه ادم دزد شدین ها براتون متاسفم
کوک: درست حرف بزن ادم دزد تا مافیا کلی فاصله داره الانم برگرد تو اتاقت تا با کتک نبردمت
جین: کوک نمیتونی اینطوری باهاش رفتار کنی
کوک: فک نمیکنم باید از تو اجازه بگیرم(نیشخند)
پسره کوک بازوم رو تو دستاش گرفت و پرتم کرد تو اتاق و درم بست، خودمو یه گوشه بردم و زانوهام بغل کردم و گریه کردم
هه سو: درسته بعد سه سال دیدمش ولی هیچ حسی بهش ندارم، چقد مسخرس این دنیا اه
چند روز بعد:
نزدیک5روزه تو این اتاق زندانیم و حتی حق دستشویی رفتنم ندارم ن غذایی و ن ابی، شده بودم مثل یه مرده متحرک که باهاش بازی میکردن، در باز شد و چند نفر اومدن داخل اتاق
بادیگارد: هی پاشو بی خاصیت، پاشو ببینن
جون نداشتم راه برم اومدن با لگد زدن تو پهلوم که حیغی مشیدمو از درد پیچیدم به خودم
هه سو: شکمم(گریه) بس کنید ولم کنید چی میخاید ازم، چرا خبری از پدرم نشد پس هق.... هق(داد)
بادیگارد: بلند نشی با کتک میبریمت بلند شو رییس کار داره باهات
هه سو: گمشید دستتون به من نخوره خودم بلند میشم
دستامو گذاشتم رو زمین و بلند شدم سرم گیج میرفت ولی خودم و جمع و حور کردم، تون دوتا مرد گنده اومدن از پشت دوتا دساتمو گرفتن
هه سو: اخ دستم نکنید ولم کنید(داد)
هه سو: منو کجا میبرید ولم کنید
یه ون مشکی جلو در بود پرتم کردن داخل اون ون مه با سر اومدم رو زمین و سرم بدجور تیر کشید
کوک: عا سلام، این تازه مثلا به مهربونی باهات رفتار کردیم(از خنده شیطانی به خشن)
هه سو: میدونم همش تقصیر توعه عوضیه ولم کن چی از من میخای
کوک: باید سه روز پیش میکشتمت چون همکلاسیم بودی نکردم اگه پدرت تا دوساعت دیگه سر قرار نباشه تضمین نمیکنم زنده بمونی
هه سو: ای عوضی هم تو هم جین هر دو تون عوضی هستین ازتون بدم میاد(با صدای بلند)
جین: مجبورم نکن عشقی که بهتدارمو با دستای خودم نابود کنم
کوک: من تنهاتون میزارم فعلا(خنده)
هه سو: هع کدوم عشق، اصلا عشقی وحود داره دیگه، عشقتو سه سالپیش نابود کردی
جین: بهت گفتم همه چی اتفاقی بود من اونمارو انجامم ندادم بفهم من دوستتو نکشتم
هه سو: چه تو کشته باشی چه نکشته باشی ازت متنفرم حتی نمیخام ریختتو ببینم(دلتم بخاد بابا گشاد)
جین: من دیکه اون حین سابق نیستم بخندم، هواستو جمع کن لی هه سو باعث نشو با دستای خودم عشق خودمو بکشم....
( کاور فیک تغیر دادم از الان، از اون خوشم نمی امد)
سرمو اوردم بالا توقع داشتم با چهره کوک اشنابشم ولی تا دیدم بغض بزرگی گلومو گرفت
جین: ه... هه سو؟
هه سو: سلام اقای کیم
جین: حالا شدم اقای کیم(پوزخند) واقعا همه چی برعکس شده
هه سو: موقعی که گذاشتی رفتی باید به فکر اینجاشم میبودی اقای کیم سوکجین
کوک: عا جین تو برو سرکارت
هه سو: هع حالا دیکه ادم دزد شدین ها براتون متاسفم
کوک: درست حرف بزن ادم دزد تا مافیا کلی فاصله داره الانم برگرد تو اتاقت تا با کتک نبردمت
جین: کوک نمیتونی اینطوری باهاش رفتار کنی
کوک: فک نمیکنم باید از تو اجازه بگیرم(نیشخند)
پسره کوک بازوم رو تو دستاش گرفت و پرتم کرد تو اتاق و درم بست، خودمو یه گوشه بردم و زانوهام بغل کردم و گریه کردم
هه سو: درسته بعد سه سال دیدمش ولی هیچ حسی بهش ندارم، چقد مسخرس این دنیا اه
چند روز بعد:
نزدیک5روزه تو این اتاق زندانیم و حتی حق دستشویی رفتنم ندارم ن غذایی و ن ابی، شده بودم مثل یه مرده متحرک که باهاش بازی میکردن، در باز شد و چند نفر اومدن داخل اتاق
بادیگارد: هی پاشو بی خاصیت، پاشو ببینن
جون نداشتم راه برم اومدن با لگد زدن تو پهلوم که حیغی مشیدمو از درد پیچیدم به خودم
هه سو: شکمم(گریه) بس کنید ولم کنید چی میخاید ازم، چرا خبری از پدرم نشد پس هق.... هق(داد)
بادیگارد: بلند نشی با کتک میبریمت بلند شو رییس کار داره باهات
هه سو: گمشید دستتون به من نخوره خودم بلند میشم
دستامو گذاشتم رو زمین و بلند شدم سرم گیج میرفت ولی خودم و جمع و حور کردم، تون دوتا مرد گنده اومدن از پشت دوتا دساتمو گرفتن
هه سو: اخ دستم نکنید ولم کنید(داد)
هه سو: منو کجا میبرید ولم کنید
یه ون مشکی جلو در بود پرتم کردن داخل اون ون مه با سر اومدم رو زمین و سرم بدجور تیر کشید
کوک: عا سلام، این تازه مثلا به مهربونی باهات رفتار کردیم(از خنده شیطانی به خشن)
هه سو: میدونم همش تقصیر توعه عوضیه ولم کن چی از من میخای
کوک: باید سه روز پیش میکشتمت چون همکلاسیم بودی نکردم اگه پدرت تا دوساعت دیگه سر قرار نباشه تضمین نمیکنم زنده بمونی
هه سو: ای عوضی هم تو هم جین هر دو تون عوضی هستین ازتون بدم میاد(با صدای بلند)
جین: مجبورم نکن عشقی که بهتدارمو با دستای خودم نابود کنم
کوک: من تنهاتون میزارم فعلا(خنده)
هه سو: هع کدوم عشق، اصلا عشقی وحود داره دیگه، عشقتو سه سالپیش نابود کردی
جین: بهت گفتم همه چی اتفاقی بود من اونمارو انجامم ندادم بفهم من دوستتو نکشتم
هه سو: چه تو کشته باشی چه نکشته باشی ازت متنفرم حتی نمیخام ریختتو ببینم(دلتم بخاد بابا گشاد)
جین: من دیکه اون حین سابق نیستم بخندم، هواستو جمع کن لی هه سو باعث نشو با دستای خودم عشق خودمو بکشم....
۸۱.۹k
۲۱ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.