پارت67 دلبربلا
#پارت67 #دلبربلا
شماره مامانشو گرفتمو منتظر شدم تا جواب بده
_الو سلام خاله خوبین؟
_سلام مرسی شما؟
_من مانیام دوست ثنا جان
_آهان ببخشید شما خوبید ثنا خوبه؟ کجا هست
_خاله یه چیزی میگم بهتون نگران نشید دیروز ثنا از پله های دانشگاه افتاد با صورت رفت تو زمین گونش یکم کبود شد اللن یه مدت پیش ما میمونه دیگه خوابگاه نمیره گفتم بهتون بگم اگه از خوابگاه اطلاع دادن نگران نشید
_ممنون دخترم میشه گوشیو بدی به خودش حتما
گوشیو گرفتم سمت ثنا
بعد از کلی باشه باشه و چشم چشم یهو دوباره گوشیو گرفت سمت من
با چشم پرسیدم چی شده که شونه انداخت بالا
گوشیو گرفتم و گفتم
_جانم
_جونت بی بلا عزیزم مانیا جان خاله یه زحمتی داشتم برات اگه میشه مواظب ثنا باش یکم سر به هواس بلا سر خودش نیاره
_چشم حواسم هست کاری ندارید
_نه دیگه خداحافظ
تماسو قطع کردمو و گوشیشو دادم به خودش
_حال کردین به چند تا جانم و خاله چجوری دلشو بردم
سونیا گفت
_ایول بابا کفم برید
دنیا گفت
_حالا انقد خودشیرینی کردی این ثنا داداش نداره بده بهت
برگشتم سمت ثنا که گفت
_نه داداش ندارم
_پسر خاله ای پسر خاله ای عمه ای عمویی؟
_چرا دارم ولی یا معتادن یا ازدواج کردن یاقصد ادامه تحصیل دارن
_مثل اینکه قصد نیست من برم قاطی مرغا
_حالا که فکر میکنم میبینم یکی هس
_اسمش چیه چیکارس خوشگله چند سالشه
_نفس بگیر خواهر اسمش حشمته یکم شیرین میزنه ولی خیلی نازه سی و هشت سالشه
کوسن مبلو پرت کردم سمتش که گرفتش و بچه ها هم هر هر میخندیدن
شب زنگ زدیم چهار تا پیتزا آوردن و دور هم زدیم به رگ
تصمیم گرفتیم بخوابیم
کاناپه هارو بردیم گوشه خونه و چهار تا متکا پهن کردیم و همون وسط کپیدیم
با صدای آلارم از خواب پریدم و بعد از فحش کش کردن روح کسی که دانشگاهو ساخت به سمت دسشویی رفتم
رفتم و بچه هارو هم بیدار کردم و رفتیم حاضر شدیم سوار ماشین نازم شدیم و رفتیم
از ماشین پیاده شدیمو رفتیم سمت کلاس
استاد اومد و زر زدو زر زدو زر زد تا زراش تموم شد و خسته نباشید گفت
بلند شدیم و رفتیم سلف سه تا بستنی سفارش دادیم
لایک و کامنت فراموش نشه😉
شماره مامانشو گرفتمو منتظر شدم تا جواب بده
_الو سلام خاله خوبین؟
_سلام مرسی شما؟
_من مانیام دوست ثنا جان
_آهان ببخشید شما خوبید ثنا خوبه؟ کجا هست
_خاله یه چیزی میگم بهتون نگران نشید دیروز ثنا از پله های دانشگاه افتاد با صورت رفت تو زمین گونش یکم کبود شد اللن یه مدت پیش ما میمونه دیگه خوابگاه نمیره گفتم بهتون بگم اگه از خوابگاه اطلاع دادن نگران نشید
_ممنون دخترم میشه گوشیو بدی به خودش حتما
گوشیو گرفتم سمت ثنا
بعد از کلی باشه باشه و چشم چشم یهو دوباره گوشیو گرفت سمت من
با چشم پرسیدم چی شده که شونه انداخت بالا
گوشیو گرفتم و گفتم
_جانم
_جونت بی بلا عزیزم مانیا جان خاله یه زحمتی داشتم برات اگه میشه مواظب ثنا باش یکم سر به هواس بلا سر خودش نیاره
_چشم حواسم هست کاری ندارید
_نه دیگه خداحافظ
تماسو قطع کردمو و گوشیشو دادم به خودش
_حال کردین به چند تا جانم و خاله چجوری دلشو بردم
سونیا گفت
_ایول بابا کفم برید
دنیا گفت
_حالا انقد خودشیرینی کردی این ثنا داداش نداره بده بهت
برگشتم سمت ثنا که گفت
_نه داداش ندارم
_پسر خاله ای پسر خاله ای عمه ای عمویی؟
_چرا دارم ولی یا معتادن یا ازدواج کردن یاقصد ادامه تحصیل دارن
_مثل اینکه قصد نیست من برم قاطی مرغا
_حالا که فکر میکنم میبینم یکی هس
_اسمش چیه چیکارس خوشگله چند سالشه
_نفس بگیر خواهر اسمش حشمته یکم شیرین میزنه ولی خیلی نازه سی و هشت سالشه
کوسن مبلو پرت کردم سمتش که گرفتش و بچه ها هم هر هر میخندیدن
شب زنگ زدیم چهار تا پیتزا آوردن و دور هم زدیم به رگ
تصمیم گرفتیم بخوابیم
کاناپه هارو بردیم گوشه خونه و چهار تا متکا پهن کردیم و همون وسط کپیدیم
با صدای آلارم از خواب پریدم و بعد از فحش کش کردن روح کسی که دانشگاهو ساخت به سمت دسشویی رفتم
رفتم و بچه هارو هم بیدار کردم و رفتیم حاضر شدیم سوار ماشین نازم شدیم و رفتیم
از ماشین پیاده شدیمو رفتیم سمت کلاس
استاد اومد و زر زدو زر زدو زر زد تا زراش تموم شد و خسته نباشید گفت
بلند شدیم و رفتیم سلف سه تا بستنی سفارش دادیم
لایک و کامنت فراموش نشه😉
۱۵.۶k
۱۵ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.