زوال عشق🌹 پارت هفتاد و یک🌹 مهدیه عسگری🌹
#زوال_عشق🌹 #پارت_هفتاد_و_یک🌹 #مهدیه_عسگری🌹
باهم وارد مغازه شدیم و اهورا ژست متفکری به خودش گرفت و یهو چشمش به یه جا ثابت موند و بعد گفت:مطمعنم این خیلی بهت میاد....
بازم طبق معمول دستمو مثله کش تنبون دنبال خودش کشید....
این دیگه جدیدا خیلی پرو شده....
جلوی یه مانتو بلند و اندامی شیک مشکی وایساد و روشو کرد به سمتم و گفت: چطوره؟!....
لبمو کج کردم و گفتم:قشنگه ولی....
نزاشت بگم ولی گرونه فروشنده رو صدا زد و لباسو آوردن پایین و اهورا دادش دستم و شوتم کرد تو اتاق پرو....
دیوونه شده این پسره!!!....مانتو رو پوشیدم که دیدم خیلی بهم میاد انگار واسه من دوختنش.....
در اتاق پرو کمی باز شد و دستی اومد تو که داخلش یه شلوار مشکی بود....صدای اهورا اومد:بگیرش هانا....
ای بابا این امروز میخاد منو خجالت زده کنه....با اکراه ازش گرفتم و پوشیدم که دو تقه به در خورد و اهورا گفت:پوشیدی؟!...
همچین میگه انگار لباس عروس پوشیدم و فقط منتظرم اون نگاه کنه...خندم گرفت....
درو باز کردم که با تحسین نگام کرد و گفت:خیلی جیگر شدی....
چشام گرد شد که خندید و گفت:من برم اینو حساب کنم بیام....
_باشه
باهم وارد مغازه شدیم و اهورا ژست متفکری به خودش گرفت و یهو چشمش به یه جا ثابت موند و بعد گفت:مطمعنم این خیلی بهت میاد....
بازم طبق معمول دستمو مثله کش تنبون دنبال خودش کشید....
این دیگه جدیدا خیلی پرو شده....
جلوی یه مانتو بلند و اندامی شیک مشکی وایساد و روشو کرد به سمتم و گفت: چطوره؟!....
لبمو کج کردم و گفتم:قشنگه ولی....
نزاشت بگم ولی گرونه فروشنده رو صدا زد و لباسو آوردن پایین و اهورا دادش دستم و شوتم کرد تو اتاق پرو....
دیوونه شده این پسره!!!....مانتو رو پوشیدم که دیدم خیلی بهم میاد انگار واسه من دوختنش.....
در اتاق پرو کمی باز شد و دستی اومد تو که داخلش یه شلوار مشکی بود....صدای اهورا اومد:بگیرش هانا....
ای بابا این امروز میخاد منو خجالت زده کنه....با اکراه ازش گرفتم و پوشیدم که دو تقه به در خورد و اهورا گفت:پوشیدی؟!...
همچین میگه انگار لباس عروس پوشیدم و فقط منتظرم اون نگاه کنه...خندم گرفت....
درو باز کردم که با تحسین نگام کرد و گفت:خیلی جیگر شدی....
چشام گرد شد که خندید و گفت:من برم اینو حساب کنم بیام....
_باشه
۵.۹k
۲۱ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.