"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 2"
"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 2"
part: ۸
"ویو جونگکوک"
نمیدونم من مست نبودمم....ولی خمارم
کوک: دختر تو امشب هرجا باشی مینهو پیدات میکنهه...بیا بریم
نادیا: بکنه ..تو جیکار به من داری....راهمون جدا شده
به سمتش قدم برداشتم
و سری بین ساختمون کشیدم
به قدری تَه بردمش که تو تلریکیش پنهان شیم.
امد حرفی بزنه
نادیا: چیکار...
خودمو چسبوندم بهش ،دهنشوگرفتم.
کوک: ساکت...
صدایه تهیونگ و مینهو امد
مینهو : این جونگکوکم زور میگه ها اون دختر حداقل برا یه شب میخوامش...جورش کن
از این حرف مینهو حرصم جوری بود که نمیتونی کاری بکنی و دستت بستس
سرمو پایین انداختم ، که بین گردن و موهای نادیا نفس کشیدم
من خودم اخر این و میکشم.
ته: مینهو توکه میدونی...جونگکوک همچین کاری نمیکنه، اون دست خورده هارو نمیخواد ....
مینهو: اگه نخواستش خودم برش میدارم
ببین توروخدا یجور حرف میزنن انگار کالاس...
مینهو:...بالاخره از دست جونگکوک بیرون میاد...
ته: مینهو بیا برو برو..دست از سرم بردار
مینهو: فعلا
وقتی از خالی شدن اونجا مطعن شدم از نادیا جدا شدم
به دیوار جلوش که فاصله ایی نداشت تکیه دادم
کوک: دیدی؟....حالا میخوای تنها بمون تا ببین مینهو چه خریه..
ناویا: اصلا تو چرا مهمه برات؟...من به اندازه کافی دردو حس کردم پیش اون یا هر کس دیگه ..چه فرقی داره
کوک: دختره رو مخ....
امد بره که مانعش شدم و انداختمش تو بقلم...و بلا فاصله ل..اشو بین ل...ام گرفتم ، بدش میاد، اذیت میشه، ولی من میخوام ، نمتونم بگذرم.
جوری به جونش افتاده بودم که فقط نیاز به یکم جرعت بود که همینجا به نا$$$له کردن بندازمش.
ولی جرعتشو نداشتم...
نمیخوام بیشتر از این که البته بیشتر از این جا نداره ازم بدش بیاد.
خودشو جدا کرد
نادیا: چیکار میکنی؟
کوک: نه مینهو..نه هر کسه دیگه که میگی..جرعت نداره تا اتاقش ببرتت ، چون این بدن فقط برایه منه ...من
خیلی اروم خمار گفتم ، نادیا فقط کافیه شاخکایه مینهو از اینکه پیشم نیستی باخبر بشن ،که نه تنها مینهو ، بلکه شاید برایه نفع خودش زیر هزار نفر بری....اون موقعه جدی میکشمت، تا سگ نشدم بیا بریم...گفتم که کاریت ندارم .
دستشو گرفتم که ببرم ، ولی وایساد
برگشتم سمتش
کوک: نادیا...
نادیا: کارم؟
کوک: اون با من بیا تو ...
از بین ساختمونا بیرون امدیم
سوییچ و دادم دستش
کوک: برو داخل ماشیین ...من میام
فک کنم به قدری ترسونده بودمش که حاظر شده بیاد
البته همش راست بود .
بیرون وایسادم و شماره تلفن و گرفتم
ته: بله؟
کوک: داخلی؟
ته: اره
کوک: اونجا یه دختر هست که لباسش شبیعه نادیاست ولی سر همه...موهاش دوتا بافته
ته: خب؟
کوک: اون با نادیا کار میکنه...بهش بگو بم زنگ بزنه...
ته: چرا؟
کوک: که نادیا میش من به رئیسشون بگم
ته: جونگکوک ؟
کوک: میدونم...دوباره کله خر نمیشم
part: ۸
"ویو جونگکوک"
نمیدونم من مست نبودمم....ولی خمارم
کوک: دختر تو امشب هرجا باشی مینهو پیدات میکنهه...بیا بریم
نادیا: بکنه ..تو جیکار به من داری....راهمون جدا شده
به سمتش قدم برداشتم
و سری بین ساختمون کشیدم
به قدری تَه بردمش که تو تلریکیش پنهان شیم.
امد حرفی بزنه
نادیا: چیکار...
خودمو چسبوندم بهش ،دهنشوگرفتم.
کوک: ساکت...
صدایه تهیونگ و مینهو امد
مینهو : این جونگکوکم زور میگه ها اون دختر حداقل برا یه شب میخوامش...جورش کن
از این حرف مینهو حرصم جوری بود که نمیتونی کاری بکنی و دستت بستس
سرمو پایین انداختم ، که بین گردن و موهای نادیا نفس کشیدم
من خودم اخر این و میکشم.
ته: مینهو توکه میدونی...جونگکوک همچین کاری نمیکنه، اون دست خورده هارو نمیخواد ....
مینهو: اگه نخواستش خودم برش میدارم
ببین توروخدا یجور حرف میزنن انگار کالاس...
مینهو:...بالاخره از دست جونگکوک بیرون میاد...
ته: مینهو بیا برو برو..دست از سرم بردار
مینهو: فعلا
وقتی از خالی شدن اونجا مطعن شدم از نادیا جدا شدم
به دیوار جلوش که فاصله ایی نداشت تکیه دادم
کوک: دیدی؟....حالا میخوای تنها بمون تا ببین مینهو چه خریه..
ناویا: اصلا تو چرا مهمه برات؟...من به اندازه کافی دردو حس کردم پیش اون یا هر کس دیگه ..چه فرقی داره
کوک: دختره رو مخ....
امد بره که مانعش شدم و انداختمش تو بقلم...و بلا فاصله ل..اشو بین ل...ام گرفتم ، بدش میاد، اذیت میشه، ولی من میخوام ، نمتونم بگذرم.
جوری به جونش افتاده بودم که فقط نیاز به یکم جرعت بود که همینجا به نا$$$له کردن بندازمش.
ولی جرعتشو نداشتم...
نمیخوام بیشتر از این که البته بیشتر از این جا نداره ازم بدش بیاد.
خودشو جدا کرد
نادیا: چیکار میکنی؟
کوک: نه مینهو..نه هر کسه دیگه که میگی..جرعت نداره تا اتاقش ببرتت ، چون این بدن فقط برایه منه ...من
خیلی اروم خمار گفتم ، نادیا فقط کافیه شاخکایه مینهو از اینکه پیشم نیستی باخبر بشن ،که نه تنها مینهو ، بلکه شاید برایه نفع خودش زیر هزار نفر بری....اون موقعه جدی میکشمت، تا سگ نشدم بیا بریم...گفتم که کاریت ندارم .
دستشو گرفتم که ببرم ، ولی وایساد
برگشتم سمتش
کوک: نادیا...
نادیا: کارم؟
کوک: اون با من بیا تو ...
از بین ساختمونا بیرون امدیم
سوییچ و دادم دستش
کوک: برو داخل ماشیین ...من میام
فک کنم به قدری ترسونده بودمش که حاظر شده بیاد
البته همش راست بود .
بیرون وایسادم و شماره تلفن و گرفتم
ته: بله؟
کوک: داخلی؟
ته: اره
کوک: اونجا یه دختر هست که لباسش شبیعه نادیاست ولی سر همه...موهاش دوتا بافته
ته: خب؟
کوک: اون با نادیا کار میکنه...بهش بگو بم زنگ بزنه...
ته: چرا؟
کوک: که نادیا میش من به رئیسشون بگم
ته: جونگکوک ؟
کوک: میدونم...دوباره کله خر نمیشم
۴۴۵
۱۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.