خانه ی هانافو
خانه ی هانافو ۵ :
سر میز شام، سکیدو ایراد گرفت: «این غذا بیمزهست.»
کاراکو غذا را خنک کرد: «حالا بهتر شد.»
آیزتسو گریه کرد: «هیچوقت غذای واقعی نمیخوریم.»
اوروگی خندید: «این بهترین شامیه که داشتم!»
هانافو گفت: «این میز شام مثل خانوادهی ماست؛ پر از تضاد، اما کامل.»
آن شب همه برای اولین بار کنار هم نشستند و تا دیروقت حرف زدند. سکیدو با تردید گفت: «شاید… اینجا بد نباشه.»
سر میز شام، سکیدو ایراد گرفت: «این غذا بیمزهست.»
کاراکو غذا را خنک کرد: «حالا بهتر شد.»
آیزتسو گریه کرد: «هیچوقت غذای واقعی نمیخوریم.»
اوروگی خندید: «این بهترین شامیه که داشتم!»
هانافو گفت: «این میز شام مثل خانوادهی ماست؛ پر از تضاد، اما کامل.»
آن شب همه برای اولین بار کنار هم نشستند و تا دیروقت حرف زدند. سکیدو با تردید گفت: «شاید… اینجا بد نباشه.»
- ۲۲۲
- ۲۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط