خانه ی هانافو

خانه ی هانافو ۵ :

سر میز شام، سکیدو ایراد گرفت: «این غذا بی‌مزه‌ست.»
کاراکو غذا را خنک کرد: «حالا بهتر شد.»
آیزتسو گریه کرد: «هیچ‌وقت غذای واقعی نمی‌خوریم.»
اوروگی خندید: «این بهترین شامی‌ه که داشتم!»
هانافو گفت: «این میز شام مثل خانواده‌ی ماست؛ پر از تضاد، اما کامل.»
آن شب همه برای اولین بار کنار هم نشستند و تا دیروقت حرف زدند. سکیدو با تردید گفت: «شاید… این‌جا بد نباشه.»
دیدگاه ها (۰)

خانه ی هانافو ۶ :شکارچیان نزدیک شدند. کلون‌ها مجبور شدند متح...

خانه ی هانافو ۷ :باران می‌بارید. آیزتسو غمگین‌تر از همیشه بو...

خانه ی هانافو ۴ :اوروگی با خنده‌های بی‌پایانش فضای خانه را پ...

خانه‌ ی هانافو ۳ :آیزتسو همیشه گوشه‌ای می‌نشست و گریه می‌کرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط