خانه ی هانافو
خانه ی هانافو ۷ :
باران میبارید. آیزتسو غمگینتر از همیشه بود. کاراکو نسیم آرامی فرستاد، اوروگی شوخی کرد، سکیدو غر زد.
هانافو گفت: «باران اشک آسمونه، اما بعدش زمین سبز میشه.»
آیزتسو آرام شد و سکیدو برای اولین بار داستانی از گذشتهاش گفت: «من همیشه تنها بودم… شاید به همین خاطر اینقدر عصبیام.»
هانافو دستش را روی شانهی او گذاشت: «حالا تنها نیستی.»
باران میبارید. آیزتسو غمگینتر از همیشه بود. کاراکو نسیم آرامی فرستاد، اوروگی شوخی کرد، سکیدو غر زد.
هانافو گفت: «باران اشک آسمونه، اما بعدش زمین سبز میشه.»
آیزتسو آرام شد و سکیدو برای اولین بار داستانی از گذشتهاش گفت: «من همیشه تنها بودم… شاید به همین خاطر اینقدر عصبیام.»
هانافو دستش را روی شانهی او گذاشت: «حالا تنها نیستی.»
- ۲۸۹
- ۲۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط