دوپارتی

#دوپارتی
پارت اخر
((دوست پسر روانی من))

اوه دارلینگ! این چه حرفیه معلومه که نه میدونی چقد دلم واست تنگ شده بود.؟

_چرا ترکم کردی. پس؟

جونکوکا خودت میدونی که حاله خوبی نداشتم

_همشم تقصیر من بود

جونکوک من هنوز دوست دارم....
با گفتن این حرف چشمای کوک درشت شد
_تو منو دوست داری؟

معلومه که اره تو عشق اول و اخرمی
_اهوم

انگار از دیدنم خوشحال نشدی....

_نه اصلا فقط دلم میخواد این لحضه واسه همیشه باشه میخوام کنار توباشم

دخترک اون رو تو اغوشش گرفت

_بوی عطرش وقتی توبغلش بودم احساس ارامش میکردم بغل اون امن ترین جا واسم بود
_ این حتما خوابه!
نه کوک اشتباه نکن این خواب نیست
_دیگه تنهام نزار
اینکارو نمیکنم
خب وقته رفتنه( لبخندی زد)
_ م میخوای بری؟
اره ولی ایندفه تنها نه! باتو دستتو بهم بده
جونکوک نگاهی به دخترکش کرد ودستای کوچک و گرمش رو گرفت و باهم رفتن

ویو جیمین:
هرچی زنگ خونه کوک رو میزدم باز نمیکرد گوشیش هم جواب نمیداد محکم به در لگد زدم و در باز شد سمت اتاق کوک رفتم باصحنه ای که مواجه شدم خشکم زد جونکوک غرق خون بود تیکه های شکسته اینه بود
اره کوکم پیش دختر کوچولوش رفت وباهم زندگی جدیدیو شروع کردند

امیداورم خوشتون اومده باشه قرار بود تکپارتی باشه ولی خب زیاد شد قرار بود
خوشحال میشم نظرتو بشنوم زیبا 🙂✨❤️