Part31:
Part31:
_ میدونی خیلی وقت بود منتظر این لحظه بودم لحظه ای که سفت بگیرمت واتم نکنم
+ پس تا میتونی از این لحظه استفاده کن
_ با کمال میل
یهو محکم افتاد به جون لبام و گاز میگرفت به قدری محکم گاز میگرفت که خون تو دهنامون بود لبامو کشید و ول کرد و دوباره تو چشمام نگاه کرد
_ چقدر یه نفر میتونه خوشمزه باشه
+ همونطور که ینفر نیتونه انقدر هات باشه
_ داری دیونم میکنی
+اوم من مه چیزی نمیبینم
_ خودت خواستی
اینبار رفت سمت گردنم و میمکیدشون یهو خیلی بد گاز گرفت که جیغ زدم
+هی ... ای ... بس..ته ..کوک خستم
_ چون خسته ای و روز پر استرسی داشتی این بار ازت مبگذرم
+ خیلی ممنونم جناب
اومد روبه روم دراز کشید دستامو گرفت
_ هیلی خیلی خیلی زیاد دوست دارم عشقم
+ منم خیلی خیلی خیلی دوست دارم دوس دارم هنیشه کنارم باشی
_ همیشه پیشتم
+ شب بخیر
_ شبت بخیر عزیزم
خوابیدیم ساعت سه اینطورای نصف شب بود مه از خوابربا یه ترس عجیبی بیدار شدم نمیدونم چرا زبادی ترسیده بودم احساس کردم یکی داره نگاهم میکنه برا همین با انگشتم زدم اروم له کوک
+ کوک .. کوک کوک کوک عشقم کوک جونم
_ جانم چیشده ( با نگران خواب آلود )
+ میترسم
_ از چی قشنگم
+ نمیدونم احساس کردم یکی داره نگاهم میکنه
_ بزار ببینم
پاشد رفت کل اتاقو گشت پنجره روهم دید کسی نبود پنجره رو بست پرده اشو ام کشید واومد رو تخت پیش خودم
_ کسی نبود فداتشم
+ ببخشید بیدارت کردم
_ باید بیادرم میکردی
_ حالاعم بیا بغلم ( خداب الود )
رفتم سرمو گذاشتم رو بازوش و خوابیدم
( صبح )
_ میدونی خیلی وقت بود منتظر این لحظه بودم لحظه ای که سفت بگیرمت واتم نکنم
+ پس تا میتونی از این لحظه استفاده کن
_ با کمال میل
یهو محکم افتاد به جون لبام و گاز میگرفت به قدری محکم گاز میگرفت که خون تو دهنامون بود لبامو کشید و ول کرد و دوباره تو چشمام نگاه کرد
_ چقدر یه نفر میتونه خوشمزه باشه
+ همونطور که ینفر نیتونه انقدر هات باشه
_ داری دیونم میکنی
+اوم من مه چیزی نمیبینم
_ خودت خواستی
اینبار رفت سمت گردنم و میمکیدشون یهو خیلی بد گاز گرفت که جیغ زدم
+هی ... ای ... بس..ته ..کوک خستم
_ چون خسته ای و روز پر استرسی داشتی این بار ازت مبگذرم
+ خیلی ممنونم جناب
اومد روبه روم دراز کشید دستامو گرفت
_ هیلی خیلی خیلی زیاد دوست دارم عشقم
+ منم خیلی خیلی خیلی دوست دارم دوس دارم هنیشه کنارم باشی
_ همیشه پیشتم
+ شب بخیر
_ شبت بخیر عزیزم
خوابیدیم ساعت سه اینطورای نصف شب بود مه از خوابربا یه ترس عجیبی بیدار شدم نمیدونم چرا زبادی ترسیده بودم احساس کردم یکی داره نگاهم میکنه برا همین با انگشتم زدم اروم له کوک
+ کوک .. کوک کوک کوک عشقم کوک جونم
_ جانم چیشده ( با نگران خواب آلود )
+ میترسم
_ از چی قشنگم
+ نمیدونم احساس کردم یکی داره نگاهم میکنه
_ بزار ببینم
پاشد رفت کل اتاقو گشت پنجره روهم دید کسی نبود پنجره رو بست پرده اشو ام کشید واومد رو تخت پیش خودم
_ کسی نبود فداتشم
+ ببخشید بیدارت کردم
_ باید بیادرم میکردی
_ حالاعم بیا بغلم ( خداب الود )
رفتم سرمو گذاشتم رو بازوش و خوابیدم
( صبح )
۷.۷k
۲۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.