فیک جداناپذیر پارت ۲۹
فیک جداناپذیر پارت ۲۹
از زبان ات
یدفه صدای زنگ گوشیش همه جای عمارت رو گرفت سریع برش داشت وقتی صفحه رو دید اخماش رفت تو هم سریع جواب داد
رفت تو بالکن صداش ناواضح بود ولی فکر کنم جونگ کوک پشت خط بود
وقتی از بالکن اومد بیرون سریع و یا عجه رفت سمت در قبل از اینکه بره گفتم: مراقب باش و یادت نره که درباره ی جزو مافیا شدن من با جونگ کوک حرف بزنی
چونگ هی سرشو به معنی باشه تکون داد و گفت: نگران من نباش قرصات رو هم آجوما بهت میده
سرمو به معنی تأکید حرفش تکون دادم و رفتم پیش آجوما اونم از عمارت زد بیرون و با سرعت سوار ماشینش شد و حرکت کرد و رفت نمی دونم کجا قرار بود و چه کاری انجام بده که انقدر عصبی بود و عجله داشت
آجوما بهم گفت که قرصام تو اتاق جونگ کوکه خواست همراهم بیاد که بهش گفتم خودم میرم
وقتی وارد اتاقش شدم انگار وارد اتاق ارواح شدم خیلی خفناک بود همه چیه اتاقش به رنگ مشکی بود آجوما بهم گفت که تو کشوی اول میزش قرصامه
روی میزش یه عالمه کلکسیون عطر های خیلی گرون بودن بوی عطراش همه جای اتاقو برداشته بود یکی شونو برداشتم سمت بینیم و بو کردم این همون عطریه که همیشه به خودش میزنه بوی خیلی تند و تخلی داره باعث سرگیجم شد دو تا زدم به خودم فکر کنم یکیش به اندازه ای کافی بود که کار خودشو بکنه بوی عطرش که اتاقو برداشته بود باعث سرفم شد گذاشتم رو میز
بعد از اینکه سرفه هام منظم شدن طبق گفته ی آجوما در کشوی اول رو باز کردم ولی قبل از اینکه قرصارو ببینم چشمم خورد به یه قاب عکس که طرف پشتش بود تا خواستم برش دارم و روسو برگردونم طرف خودم یه نفر مچ دستمو گرفت خشکم زد با تعجب برگشتم سمتش
از زبان ات
یدفه صدای زنگ گوشیش همه جای عمارت رو گرفت سریع برش داشت وقتی صفحه رو دید اخماش رفت تو هم سریع جواب داد
رفت تو بالکن صداش ناواضح بود ولی فکر کنم جونگ کوک پشت خط بود
وقتی از بالکن اومد بیرون سریع و یا عجه رفت سمت در قبل از اینکه بره گفتم: مراقب باش و یادت نره که درباره ی جزو مافیا شدن من با جونگ کوک حرف بزنی
چونگ هی سرشو به معنی باشه تکون داد و گفت: نگران من نباش قرصات رو هم آجوما بهت میده
سرمو به معنی تأکید حرفش تکون دادم و رفتم پیش آجوما اونم از عمارت زد بیرون و با سرعت سوار ماشینش شد و حرکت کرد و رفت نمی دونم کجا قرار بود و چه کاری انجام بده که انقدر عصبی بود و عجله داشت
آجوما بهم گفت که قرصام تو اتاق جونگ کوکه خواست همراهم بیاد که بهش گفتم خودم میرم
وقتی وارد اتاقش شدم انگار وارد اتاق ارواح شدم خیلی خفناک بود همه چیه اتاقش به رنگ مشکی بود آجوما بهم گفت که تو کشوی اول میزش قرصامه
روی میزش یه عالمه کلکسیون عطر های خیلی گرون بودن بوی عطراش همه جای اتاقو برداشته بود یکی شونو برداشتم سمت بینیم و بو کردم این همون عطریه که همیشه به خودش میزنه بوی خیلی تند و تخلی داره باعث سرگیجم شد دو تا زدم به خودم فکر کنم یکیش به اندازه ای کافی بود که کار خودشو بکنه بوی عطرش که اتاقو برداشته بود باعث سرفم شد گذاشتم رو میز
بعد از اینکه سرفه هام منظم شدن طبق گفته ی آجوما در کشوی اول رو باز کردم ولی قبل از اینکه قرصارو ببینم چشمم خورد به یه قاب عکس که طرف پشتش بود تا خواستم برش دارم و روسو برگردونم طرف خودم یه نفر مچ دستمو گرفت خشکم زد با تعجب برگشتم سمتش
۲۴.۵k
۱۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.