فیک جداناپذیر پارت ۲۸
فیک جداناپذیر پارت ۲۸
از زبان ات
رفتم تو اتاقم نشستم روی صندلی روبه روی میز لوازم آرایشی ها کشوها رو تک تک باز کردم توشون پر از وسایل آرایشی بود یعنی اینا مال من بودن؟
یعنی اون اینارو برای من گذاشته بود یا مال یه نفر دیگن احتمالأ مال آجوما نیستن نمی دونم ظاهراً خیلی اهل عشق و حاله اما اینا کاملا نو و دست نخوردن پس یعنی...
رفتم حمام تا یه دوشی بگیرم یکم ذهنمو رها از فکر هایی که داشتم باهاشون زندگیمو می ساختم کنم
تو وان که بودم ناخودآگاه ذهنم رفت پیش جونگ کوک چرا باید بخاطرش ذهنمو درگیر کنم؟ منم وقتی بچه بودم مادرم مرد درسته که اون مادرش زنده بود ولی باهاش خوب نبوده ولی منم مشکلات خودمو دارم
اما چرا مادرش انقدر اذیتش کرده؟ چرا دوستش نداشته مگه جونگ کوک چه گناهی کرده که باید انقدر زجر میکشیده؟
واقعاً از این واقعیت خوشحالم که مادرم کسی مثل اون نبوده بابام همیشه ازش خوب تعریف می کرد می گفت که مادرم خیلی مهربونه پس خداروشکر می کنم که لااقل مادرم مثل مادر جونگ کوک نبوده
ولی بعد از اینکه پدر جونگ کوک مادرشو می کشه چه اتفاقی برای خودش می افته؟ آجوما هیچی در مورد پدرش نگفت فقط اینکه بعد از اینکه مادرشو کشت به نهایت جنون و دیوانگی رسید و دست به کارهای وحشتناکی زد
سعی کردم از این فکرا بیام بیرون از حموم اومدم بیرون و حولم رو پوشیدم رفتم سمت کمد لباسا وقتی بازشون کردم توشون پر از انواع لباس های خیلی شیک مارک دار بودن یعنی اون اینارو برای من گذاشته ولی چرا مگه ازم متنفر نیست؟
یکی از لباسا رو برداشتم و پوشیدم خودمو آینه نگاه کردم خیلی بهم می اومد رفتم یکم با اون لوازم ها آرایش کردم شده بودم عین یه تیکه ماه
از نرده ها سور خوردم رفتم پایین که با چونگ هی برخورد کردم برگشت از سر تا پامو نگاه کرد
همینجور محوم شده بود که یه چشم غوره ای رفتم و گفتم: هان چیه مگه خوشگل ندیدی؟
چونگ هی خنده ای کرد و گفت: چیشده آرا ویرا کردی؟ خبریه؟
ات: برای دل خودم آرایش کردم اما اون وسایل هارو کی گذاشته تو اتاقم؟
چونگ هی: همون دراکولایی که ازش متنفری گفت اینکارو برات انجام بدن درسته که تو دام اونی ولی اون با کسی که اسیرشه بد نیست
ات: ازش متنفر نیستم
چونگ هی: خوشحالم که اینو میشنوم (نکنه یه چیز دیگه برداشت کرده باشه؟)
از زبان ات
رفتم تو اتاقم نشستم روی صندلی روبه روی میز لوازم آرایشی ها کشوها رو تک تک باز کردم توشون پر از وسایل آرایشی بود یعنی اینا مال من بودن؟
یعنی اون اینارو برای من گذاشته بود یا مال یه نفر دیگن احتمالأ مال آجوما نیستن نمی دونم ظاهراً خیلی اهل عشق و حاله اما اینا کاملا نو و دست نخوردن پس یعنی...
رفتم حمام تا یه دوشی بگیرم یکم ذهنمو رها از فکر هایی که داشتم باهاشون زندگیمو می ساختم کنم
تو وان که بودم ناخودآگاه ذهنم رفت پیش جونگ کوک چرا باید بخاطرش ذهنمو درگیر کنم؟ منم وقتی بچه بودم مادرم مرد درسته که اون مادرش زنده بود ولی باهاش خوب نبوده ولی منم مشکلات خودمو دارم
اما چرا مادرش انقدر اذیتش کرده؟ چرا دوستش نداشته مگه جونگ کوک چه گناهی کرده که باید انقدر زجر میکشیده؟
واقعاً از این واقعیت خوشحالم که مادرم کسی مثل اون نبوده بابام همیشه ازش خوب تعریف می کرد می گفت که مادرم خیلی مهربونه پس خداروشکر می کنم که لااقل مادرم مثل مادر جونگ کوک نبوده
ولی بعد از اینکه پدر جونگ کوک مادرشو می کشه چه اتفاقی برای خودش می افته؟ آجوما هیچی در مورد پدرش نگفت فقط اینکه بعد از اینکه مادرشو کشت به نهایت جنون و دیوانگی رسید و دست به کارهای وحشتناکی زد
سعی کردم از این فکرا بیام بیرون از حموم اومدم بیرون و حولم رو پوشیدم رفتم سمت کمد لباسا وقتی بازشون کردم توشون پر از انواع لباس های خیلی شیک مارک دار بودن یعنی اون اینارو برای من گذاشته ولی چرا مگه ازم متنفر نیست؟
یکی از لباسا رو برداشتم و پوشیدم خودمو آینه نگاه کردم خیلی بهم می اومد رفتم یکم با اون لوازم ها آرایش کردم شده بودم عین یه تیکه ماه
از نرده ها سور خوردم رفتم پایین که با چونگ هی برخورد کردم برگشت از سر تا پامو نگاه کرد
همینجور محوم شده بود که یه چشم غوره ای رفتم و گفتم: هان چیه مگه خوشگل ندیدی؟
چونگ هی خنده ای کرد و گفت: چیشده آرا ویرا کردی؟ خبریه؟
ات: برای دل خودم آرایش کردم اما اون وسایل هارو کی گذاشته تو اتاقم؟
چونگ هی: همون دراکولایی که ازش متنفری گفت اینکارو برات انجام بدن درسته که تو دام اونی ولی اون با کسی که اسیرشه بد نیست
ات: ازش متنفر نیستم
چونگ هی: خوشحالم که اینو میشنوم (نکنه یه چیز دیگه برداشت کرده باشه؟)
۲۳.۵k
۱۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.