روح آبی
#روح آبی
#پارت۳۹
پاکت روی صندلی حیاطش رو برداشت و بازش کرد
_برای رقیب عزیزم؟اوه واقعا عزیزم لفظ مناسبی به حساب نمیاد نکبتم یه چیزی
داشت با خودش حرف می زد و بعد نامه ی درون پاکت باز شد
شیشه ی خونی روی زمین افتاد و شکست و در کنارش یک متن
(این فقط خونشه غصه نخور ولی میتونستم به جای کشیدن خون ازش یک چیزی تزریق می کردم که نفس نکشه اوه حدس بزن کیه؟)
با عجله بیرون اومد و به کوک نگاه کرد
نمیتونست تحمل کنه پس خودشو به حیاط رسوند
_کوک؟
با دیدن خون جلوش ترسیده صداش زد
با شنیدن اسم هیا سریع نامه رو درون جیب شلوارش فرو کرد و دستش رو جلوی بینیش گرفت
_آه یه گربه گندکاری کرده بود و از شانس بدم ببینیم خونی شد
با سرعت از کنار هیا گذشت و به دستشویی رفت تا واقعی به نظر بیاد
خب اون فکر کرد که هیا اوسکوله؟
_شاید
شونه ای بالا انداخت و بی توجه به شیشه هایی که بین خون ها بود رفت
نکنه قولشون رو شکسته بود و نیاز به همدردی داشت یا هم واقعا داستان یه گربه ی پر دردسر بود!
نامجون به سمت همسرش رفت و دستش رو گرفت
_هی خوبی؟
_هوم امیدوارم نتیجه آزمایش هم خوب باشه
نامجون لبخندی زد و چال گونش رو نمایان کرد
و دست در دست همسرش راه افتاد
_آه کوک!
گوشیش که در جیبش ویبره می رفت رو برداشت و پاسخ داد
_این دفعه مزاحم شدی یه تلافی؟
_هیونگ من و دوست دخترم مثل تو بی موقع نیستیم
_اوکی بچ باید این خانم که دوبار قلبتو گرفته رو ببینم ها
_تو قرار بود بیای و نیومدی
_راستش نایون حالش بد شد و مجبور شدیم آزمایش بدیم ممکنه که بچه...
_شت خودشه!
_کی؟
بجای صدای کوک صدای بوق توی گوشش پیچید
این بچه اصلا ادب نداشت!
سری به دو طرف تکون داد و ماشین رو راه انداخت به سمت خونش
(تو راهم بی تربیت)
پیامش رو ارسال کرد و به راهش ادامه داد
...
#بی تی اس
#پارت۳۹
پاکت روی صندلی حیاطش رو برداشت و بازش کرد
_برای رقیب عزیزم؟اوه واقعا عزیزم لفظ مناسبی به حساب نمیاد نکبتم یه چیزی
داشت با خودش حرف می زد و بعد نامه ی درون پاکت باز شد
شیشه ی خونی روی زمین افتاد و شکست و در کنارش یک متن
(این فقط خونشه غصه نخور ولی میتونستم به جای کشیدن خون ازش یک چیزی تزریق می کردم که نفس نکشه اوه حدس بزن کیه؟)
با عجله بیرون اومد و به کوک نگاه کرد
نمیتونست تحمل کنه پس خودشو به حیاط رسوند
_کوک؟
با دیدن خون جلوش ترسیده صداش زد
با شنیدن اسم هیا سریع نامه رو درون جیب شلوارش فرو کرد و دستش رو جلوی بینیش گرفت
_آه یه گربه گندکاری کرده بود و از شانس بدم ببینیم خونی شد
با سرعت از کنار هیا گذشت و به دستشویی رفت تا واقعی به نظر بیاد
خب اون فکر کرد که هیا اوسکوله؟
_شاید
شونه ای بالا انداخت و بی توجه به شیشه هایی که بین خون ها بود رفت
نکنه قولشون رو شکسته بود و نیاز به همدردی داشت یا هم واقعا داستان یه گربه ی پر دردسر بود!
نامجون به سمت همسرش رفت و دستش رو گرفت
_هی خوبی؟
_هوم امیدوارم نتیجه آزمایش هم خوب باشه
نامجون لبخندی زد و چال گونش رو نمایان کرد
و دست در دست همسرش راه افتاد
_آه کوک!
گوشیش که در جیبش ویبره می رفت رو برداشت و پاسخ داد
_این دفعه مزاحم شدی یه تلافی؟
_هیونگ من و دوست دخترم مثل تو بی موقع نیستیم
_اوکی بچ باید این خانم که دوبار قلبتو گرفته رو ببینم ها
_تو قرار بود بیای و نیومدی
_راستش نایون حالش بد شد و مجبور شدیم آزمایش بدیم ممکنه که بچه...
_شت خودشه!
_کی؟
بجای صدای کوک صدای بوق توی گوشش پیچید
این بچه اصلا ادب نداشت!
سری به دو طرف تکون داد و ماشین رو راه انداخت به سمت خونش
(تو راهم بی تربیت)
پیامش رو ارسال کرد و به راهش ادامه داد
...
#بی تی اس
۲.۰k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.