پارت(5) 🫂🖇🥺❤
پارت(5) 🫂🖇🥺❤
سه ماه بعد :/
امروز روز عروسی جیمین و ماریا بود خیلی خوشحال بودم که جیمین با کسی که دوسش داره ازدواج میکنه
درسته منو اونو دوست داشتم هنوزم دوست دارم حتی اگه الان بخواد بگرده من هستم(چ غلطا) هع چ فکر احمقانه ای ..
امیدوارم همیشه سالم و سلامت کنار هم شاد باشن
ماریا:ا.ت جیمین نیومد؟
ا.ت:ن تو بشین عروس خانم خوشگل
ماریا:*خنده*
ا.ت:چیه مگه دارم دروغ میگم؟؟
ماریا:چ عرض کنم من
ا.ت به جیمین زنگ زد:
جیمین کجایی؟این عروس خانممون خودشو کشت
جیمین:بابا توی ترافیک گیر کردم دیگه دارم میرسم
ا.ت:اوکی مراقب خودت باش
جیمین:باش مراقب عروسکمم باشیاااا
ا.ت:اوکی بای
ماریا:کجا بود؟
ا.ت:نگران نباش توی راهه تو ترافیک گیر کرده
بعد مراسم:/
همه رفته بودن و عروس داماد هم دیگه باید میرفتن سر خونه زندگیشون
ا.ت.امیدوارم خوشبخت بشین
جیمین:ممنونم
ماریا:ممنون ولی توم باید یکی رو پیدا کنی وگرنه خودم دست بکار میشم
ا.ت:شما اول به زندگی خودت برس چشم *خنده*
جیمین و مارید داشتن میرفتن نمیدونم چرا بغض کرده بودم .خوشحال بودم؟ معلومه که بودم خوشحالی عشقمو میدیدم خوشحال میشدم .. این ی عشق ی طرفه بود که شاید هیچ وقو دوطرفه نشه.
ا.ت:برین به سلامت
جیمینو ماریا رفتن خونشون
ا.ت هم رفت سمت خونه خودش.. خونه ای که با جیمین خریده بودن و اکثر خاطره هاشون اونجا بود .
حالا اینکه ا.ت میتونست عاشق یکی دیگه بشه تصمیم خوش بود ...
این ی قصه غمگین نبود ... شاید از ی طرف طرف اولی زودتر خوشحال میشد تا طرف دوم
این عشقای ی طرفه بد نیستن و شاید هیچوقت هم خوب نشن
قصه ما به سر رسید🫂
سه ماه بعد :/
امروز روز عروسی جیمین و ماریا بود خیلی خوشحال بودم که جیمین با کسی که دوسش داره ازدواج میکنه
درسته منو اونو دوست داشتم هنوزم دوست دارم حتی اگه الان بخواد بگرده من هستم(چ غلطا) هع چ فکر احمقانه ای ..
امیدوارم همیشه سالم و سلامت کنار هم شاد باشن
ماریا:ا.ت جیمین نیومد؟
ا.ت:ن تو بشین عروس خانم خوشگل
ماریا:*خنده*
ا.ت:چیه مگه دارم دروغ میگم؟؟
ماریا:چ عرض کنم من
ا.ت به جیمین زنگ زد:
جیمین کجایی؟این عروس خانممون خودشو کشت
جیمین:بابا توی ترافیک گیر کردم دیگه دارم میرسم
ا.ت:اوکی مراقب خودت باش
جیمین:باش مراقب عروسکمم باشیاااا
ا.ت:اوکی بای
ماریا:کجا بود؟
ا.ت:نگران نباش توی راهه تو ترافیک گیر کرده
بعد مراسم:/
همه رفته بودن و عروس داماد هم دیگه باید میرفتن سر خونه زندگیشون
ا.ت.امیدوارم خوشبخت بشین
جیمین:ممنونم
ماریا:ممنون ولی توم باید یکی رو پیدا کنی وگرنه خودم دست بکار میشم
ا.ت:شما اول به زندگی خودت برس چشم *خنده*
جیمین و مارید داشتن میرفتن نمیدونم چرا بغض کرده بودم .خوشحال بودم؟ معلومه که بودم خوشحالی عشقمو میدیدم خوشحال میشدم .. این ی عشق ی طرفه بود که شاید هیچ وقو دوطرفه نشه.
ا.ت:برین به سلامت
جیمینو ماریا رفتن خونشون
ا.ت هم رفت سمت خونه خودش.. خونه ای که با جیمین خریده بودن و اکثر خاطره هاشون اونجا بود .
حالا اینکه ا.ت میتونست عاشق یکی دیگه بشه تصمیم خوش بود ...
این ی قصه غمگین نبود ... شاید از ی طرف طرف اولی زودتر خوشحال میشد تا طرف دوم
این عشقای ی طرفه بد نیستن و شاید هیچوقت هم خوب نشن
قصه ما به سر رسید🫂
۵۸.۸k
۲۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.