چندشاتی جونگکوک

چندشاتی جونگکوک

part 2

ات ماژیک اش رو برداشت و از جاش بلند شد‌.

به سمت تخته رفت و شروع کرد به حل کردن مسئله

جونگکوک با دقت و جدیت کامل داشت به کار ات نگاه میکرد..
ولی چیزی حواس کوک رو پرت کرد..

دامن کوتاهی که باعث رونمایی پاهای سفید و خوش فرم‌ات بود..

اون لباس تنگ که بدن زیبای ات رو زیباتر نشون میداد..

جونگکوک نفس عمیقی کشید و سعی کرد خونسردی خودشو حفظ کنه

-حل کردم..

بالاخره با صدای ات به خودش اومد..

- ممنون..
بررسی کرد

-درسته، میتونی بری بشینی

ات لبخند زد و به سمت جاش حرکت کرد، بقیه بچه ها دست زدن..

بعد از کلی درس دادن، زنگ‌خورد..

همه بچه ها از کلاس بیرون رفتن.. همین که ات خواست از کلاس بره بیرون.. کوک گفت.

-همه برید بیرون جز ات، باهات کا. خصوصی دارم

ات با تعجب‌نگاه کرد و‌گوشه ی دیوار وایساد

همه بیرون رفتن

جونگکوک در‌کلاس رو بست و به سمت ات رفت

ات رو به دیوار چسبوند و بدن خ به ات چسبوند

- پرنسس.. داخل اون لباس نمیتونم خودمو کنترل کنم

- کوک.. شوخیت گرفته؟ این مسخره بازی چیه؟

جونگکوک‌پوزخند زد

-
دیدگاه ها (۱)

چندشاتی جونگکوکpart 3- نشد دیگه.. باید به خاطر لباسی که‌پوشی...

چندشاتی جونگکوکpart 1قطره های آب به روی بدنش برخورد کرد..صدا...

چندشاتی جونگکوکpart 1 از ماشین کوک پیاده شدم..نفس عمیقی کشید...

چندشاتی جونگکوکpart 4آلیا با عصبانیت بلند شد و دنبال ات رفت....

دوست پسر دمدمی مزاج

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط