چندشاتی جونگکوک
چندشاتی جونگکوک
part 4
آلیا با عصبانیت بلند شد و دنبال ات رفت..
بچه های کلاس داشتننگام میکردن
-چتونه احمقا؟
همشون ترسیدن و برگشتن..
نفس عمیقی کشیدم و به سمتمیز و صندلی رفتم و نشستم
بعد از چند دقیقه ات با گریه و لباس های خیس وارد کلاس شد
همه ی نگاه ها رو ات رفت
یکی از دختر های مدرسه گفت
+ات خوبی؟؟
-هق.. نه
باگریه گفت و سر جاش نشست
سرشو پایین انداخت و شروع کرد گریه کردن
بچه ها اخمکردن و به مننگاه کرد
+کوک.. سریع باید از ات عذر خواهی کنی
-چی؟ برایچی؟
با عصبانیت گفتم
آلیا به سمت اومد
-خفه شو... ببین باهاش چیکار کردی
-جرعت نکنبامن اینطوری حرف بزنی
-جنابعالی؟
-خودت خوب میدونی قلدر مدرسم
-خب؟ چیکار کنم؟ببینمچجوری دوستم رو اذیت میکنی؟
-خب.. دوستت میخواست اینجا نیاد
ات که تا الان همیشه ساکت بود عصبی بلند شد.
موهای خیسش جلوی چشمم ریخته بود
به سمتمیز جونگکوک رفت
سیلی محکمی به کوک زد
همه تعجب کردن
جونگکوک عصبی شد و بلند شد.. ات رو محکم گرفت و به بیرون از کلاس برد
-آیی.. ولم کن عوضی حرومزاده
جونگکوک اخمکرده بود.. ات رو به دیوارچسبوند
- من...
-تو چی ها؟ ببین چند وقته قلدری میکنی
-متاسفم نمیخواستماینطوری ناراحتت کنم..
ات اخمکرد ..
-مهم نیست.. بس کن
-متاسفم.. ات.. وقتی گفتی ازممتنفری.. قلبم شکست
-چی؟ هه خنده داره
-ولی من واقعا احساس میکنم..
-چی احساس میکنی ها؟
-عاشقتم..
-چی؟؟؟ عاشقمی و اینطوری قلدری میکنی وپیش همه ضایه ام میکنی؟
-متاسفم.. اولش ازتبدم میومد.. ولی بعد ازت خوشم اومد
-خب منچیکار کنم؟ بشینم بگم وای منم میخوامت؟
- فکر بدی نیست..
- خفه شو..پررو
جونگکوک پوزخند زد.. صورتشو نزدیک ات کرد
- لبات خیلی خوشرنگه
-هی.. نکن...
جونگکوکخندید و به لبای ات نزدیک شد
-چیکار میکنی؟؟
جونگکوک لبشو روی لب اتگذاشت..
ات سعی کرد جدا بشه..
ولی جونگکوک نزاشت..
چند دقیقه بعد از بوسیدن ...
جونگکوک جدا شد.. هردو نفس نفس زدن
-تو روانی
-روانی تو..
-ایششش
خب.. جوابت چیه؟ بآنوی من میشی؟
-ام... شاید
-شاید؟
-از شاید بیشتر..
کوک خندید
- کیوت
گفت و لب ات زد مکید
the end.
part 4
آلیا با عصبانیت بلند شد و دنبال ات رفت..
بچه های کلاس داشتننگام میکردن
-چتونه احمقا؟
همشون ترسیدن و برگشتن..
نفس عمیقی کشیدم و به سمتمیز و صندلی رفتم و نشستم
بعد از چند دقیقه ات با گریه و لباس های خیس وارد کلاس شد
همه ی نگاه ها رو ات رفت
یکی از دختر های مدرسه گفت
+ات خوبی؟؟
-هق.. نه
باگریه گفت و سر جاش نشست
سرشو پایین انداخت و شروع کرد گریه کردن
بچه ها اخمکردن و به مننگاه کرد
+کوک.. سریع باید از ات عذر خواهی کنی
-چی؟ برایچی؟
با عصبانیت گفتم
آلیا به سمت اومد
-خفه شو... ببین باهاش چیکار کردی
-جرعت نکنبامن اینطوری حرف بزنی
-جنابعالی؟
-خودت خوب میدونی قلدر مدرسم
-خب؟ چیکار کنم؟ببینمچجوری دوستم رو اذیت میکنی؟
-خب.. دوستت میخواست اینجا نیاد
ات که تا الان همیشه ساکت بود عصبی بلند شد.
موهای خیسش جلوی چشمم ریخته بود
به سمتمیز جونگکوک رفت
سیلی محکمی به کوک زد
همه تعجب کردن
جونگکوک عصبی شد و بلند شد.. ات رو محکم گرفت و به بیرون از کلاس برد
-آیی.. ولم کن عوضی حرومزاده
جونگکوک اخمکرده بود.. ات رو به دیوارچسبوند
- من...
-تو چی ها؟ ببین چند وقته قلدری میکنی
-متاسفم نمیخواستماینطوری ناراحتت کنم..
ات اخمکرد ..
-مهم نیست.. بس کن
-متاسفم.. ات.. وقتی گفتی ازممتنفری.. قلبم شکست
-چی؟ هه خنده داره
-ولی من واقعا احساس میکنم..
-چی احساس میکنی ها؟
-عاشقتم..
-چی؟؟؟ عاشقمی و اینطوری قلدری میکنی وپیش همه ضایه ام میکنی؟
-متاسفم.. اولش ازتبدم میومد.. ولی بعد ازت خوشم اومد
-خب منچیکار کنم؟ بشینم بگم وای منم میخوامت؟
- فکر بدی نیست..
- خفه شو..پررو
جونگکوک پوزخند زد.. صورتشو نزدیک ات کرد
- لبات خیلی خوشرنگه
-هی.. نکن...
جونگکوکخندید و به لبای ات نزدیک شد
-چیکار میکنی؟؟
جونگکوک لبشو روی لب اتگذاشت..
ات سعی کرد جدا بشه..
ولی جونگکوک نزاشت..
چند دقیقه بعد از بوسیدن ...
جونگکوک جدا شد.. هردو نفس نفس زدن
-تو روانی
-روانی تو..
-ایششش
خب.. جوابت چیه؟ بآنوی من میشی؟
-ام... شاید
-شاید؟
-از شاید بیشتر..
کوک خندید
- کیوت
گفت و لب ات زد مکید
the end.
- ۲۳.۵k
- ۲۵ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط