اشتباه بزرگی به اسم اعتماد...
اشتباه بزرگی به اسم اعتماد...
پارت سیزدهم
________
ویو ا.ت
تهیونگ که فهمید بهش نگاه میکنم روش رو یه ور دیگه کرد و لش تر روی مبل نشست و سرش رو به تکیه گاه مبل گذاشت ...
جیمین نگاهی به تهیونگ کرد بعد سمت من اومد ...
#با سولهی شی درست کردی؟!
ات:هومم...بیشترش رو سولهی درست کرد البته
جیمین دستش رو دور کمر ات گذاشت ...
#تو هم حموم رفتی ...بوی خوبی میدی
ات:میدونم جناب پارک ...
جیمین به ا.ت و سولهی کمک کرد تا ظرف ها رو بیارن ...یونگی هم اومد پایین و همه شروع کردند به غذا خوردن
وسط های غذا بود که آخرین تیکه استیک رو تهیونگ از روی ظرف وسط برداشت
ا.ت دم گوش جیمین حرفی زد
ات:جیمیناا من باز هم استیک میخواستم ...
جیمین لبخند آروم زد و خواست استیک خودش رو بزاره تو ظرف ات که زودتر تهیونگ استیکی که برداشته بود رو روی ظرف ا.ت گذاشت
_من دیگه استیک نمیخوام ...ببینم سولهی شی ماهی هنوز دارید؟!
&عامم...آره آره الان میارم ...
@یونگی:ا.ت خوبی؟؟...بخور دیگه
ات:ها؟!...
نگاهی به تهیونگ کرد
ات:آره خوبم ولی...مهم نیست
ا.ت به خوبی میدونست که تهیونگ کشته مرده و عاشق استیک و از ماهی متنفره ولی خب اینم یادش بود که تهیونگ هم میدونه خودش (منظورم ا.ت هست) استیک رو خیلی دوست داره...
سولهی ماهی رو آورد ...تهیونگ با تردید یکم از ماهی رو برداشت ...اگر غذا رو خالی میخورد خیلی ضایع بود ...ماهی رو آروم قورت داد ...و لبخند ضایعی زد ...لبش رو گزید
_خیلی ...خوشمزش س،سولهی شی...
پرش زمانی شب ...ویو ا.ت
از تو اتاق بیروم اومد و سمت سینک ظرف شویی رفت ...یه لیوان آب خورد و دوباره از پله ها بالا رفت ...با صدای ن،،اله آرومی که شنید سمت اتاقی که تهیونگ بود رفت ...در رو باز کرد با بدن عرق کرده تهیونگ مواجه شد که داشت داخل خواب ناله میکرد ...
میخواست بره بیرون و اصلا اهمیت نده ولی تا جلو در رفت وایستاد ...برگشت سمت تهیونگ و رو تخت کنارش نشست ...آروم به صورتش ضربه زد
ات:تهیونگ...تهیونگ بلند شو ...هی...
انگار یه چیزی تو خواب داشت اذیتش میکرد تند تند نفس میکشید و عرق داشت ...
ات:خدایا...تهیونگ بلند شو لامصب ....هی بلند شوو
تهیونگ سریع از خواب بلند شد و نشست هنوز داشت تند تند نفس میکشید و صحبت کردن براش سخت بود ...
ات:هی چیشده ...تهیونگ...
_ن،نمیتونم ....ن،ن،نفس بکشم ...اس،پری
ات:کجاست ...کجا گذاشتی؟!
_ت،تو ارد،وگ،اه ن،نیا،وردم ...
هر لحظه بیشتر صورتش قرمز میشد و نمیتونست نفس بکشه که...
نظر یادت نره رفیق !!
#bts#army#fake#BANGTAN#BTS#ARMY#TAEHYUNG
پارت سیزدهم
________
ویو ا.ت
تهیونگ که فهمید بهش نگاه میکنم روش رو یه ور دیگه کرد و لش تر روی مبل نشست و سرش رو به تکیه گاه مبل گذاشت ...
جیمین نگاهی به تهیونگ کرد بعد سمت من اومد ...
#با سولهی شی درست کردی؟!
ات:هومم...بیشترش رو سولهی درست کرد البته
جیمین دستش رو دور کمر ات گذاشت ...
#تو هم حموم رفتی ...بوی خوبی میدی
ات:میدونم جناب پارک ...
جیمین به ا.ت و سولهی کمک کرد تا ظرف ها رو بیارن ...یونگی هم اومد پایین و همه شروع کردند به غذا خوردن
وسط های غذا بود که آخرین تیکه استیک رو تهیونگ از روی ظرف وسط برداشت
ا.ت دم گوش جیمین حرفی زد
ات:جیمیناا من باز هم استیک میخواستم ...
جیمین لبخند آروم زد و خواست استیک خودش رو بزاره تو ظرف ات که زودتر تهیونگ استیکی که برداشته بود رو روی ظرف ا.ت گذاشت
_من دیگه استیک نمیخوام ...ببینم سولهی شی ماهی هنوز دارید؟!
&عامم...آره آره الان میارم ...
@یونگی:ا.ت خوبی؟؟...بخور دیگه
ات:ها؟!...
نگاهی به تهیونگ کرد
ات:آره خوبم ولی...مهم نیست
ا.ت به خوبی میدونست که تهیونگ کشته مرده و عاشق استیک و از ماهی متنفره ولی خب اینم یادش بود که تهیونگ هم میدونه خودش (منظورم ا.ت هست) استیک رو خیلی دوست داره...
سولهی ماهی رو آورد ...تهیونگ با تردید یکم از ماهی رو برداشت ...اگر غذا رو خالی میخورد خیلی ضایع بود ...ماهی رو آروم قورت داد ...و لبخند ضایعی زد ...لبش رو گزید
_خیلی ...خوشمزش س،سولهی شی...
پرش زمانی شب ...ویو ا.ت
از تو اتاق بیروم اومد و سمت سینک ظرف شویی رفت ...یه لیوان آب خورد و دوباره از پله ها بالا رفت ...با صدای ن،،اله آرومی که شنید سمت اتاقی که تهیونگ بود رفت ...در رو باز کرد با بدن عرق کرده تهیونگ مواجه شد که داشت داخل خواب ناله میکرد ...
میخواست بره بیرون و اصلا اهمیت نده ولی تا جلو در رفت وایستاد ...برگشت سمت تهیونگ و رو تخت کنارش نشست ...آروم به صورتش ضربه زد
ات:تهیونگ...تهیونگ بلند شو ...هی...
انگار یه چیزی تو خواب داشت اذیتش میکرد تند تند نفس میکشید و عرق داشت ...
ات:خدایا...تهیونگ بلند شو لامصب ....هی بلند شوو
تهیونگ سریع از خواب بلند شد و نشست هنوز داشت تند تند نفس میکشید و صحبت کردن براش سخت بود ...
ات:هی چیشده ...تهیونگ...
_ن،نمیتونم ....ن،ن،نفس بکشم ...اس،پری
ات:کجاست ...کجا گذاشتی؟!
_ت،تو ارد،وگ،اه ن،نیا،وردم ...
هر لحظه بیشتر صورتش قرمز میشد و نمیتونست نفس بکشه که...
نظر یادت نره رفیق !!
#bts#army#fake#BANGTAN#BTS#ARMY#TAEHYUNG
۱۲.۱k
۱۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.