ماشین زمان ...
ماشین زمان ...
پارت چهاردهم
__
ویو ا.ت
منتظر بودم بیافتم تو برکه و خیس بشم که یه نفر دستم رو گرفت....من رو کشید بالا و باعث شد دستم رو شونش قرار بگیره و دست اون دور کمرم ...چشمام رو باز کردم که با جیهوپ مواجه شدم
ات:عامم...
جیهوپ نگاهی به یونگی کرد ...عصبانیت رو میشد از روی چهرش تشخیص داد که اگر به خاطر مقام مرتبه نبود الان یه مشت تو صورتش خالی کرده بود ...جیهوپ سمت یونگی میخواست بره که ا.ت از پشت آروم لباسش رو نگه داشت ...
ات:جیهوپ...ول کن
جیهوپ نفسش رو عمیق بیرون داد ...
جونگکوک رو از دور دید که داره سمتشون میدوئه ...
@ب،بانوی من ...
ات:چیشده؟!
@هوفف...باید ...باید باهاتون حرفی بزنم ...
ات:باشه
پرش زمانی
ات: خب بگو چیشده؟!
@سو،سوکجین گیر کرده
ات: یعنی چی؟؟
@اون روستایی که برادرتون تبعید شده بود مردمش وقتی فهمیدن جین از قصر زندانیش کردن
ات:چ،چی!؟...چی میخوان؟؟
@ش،شما رو ...اون ها معتقدند خوردن خون ملکه باعث میشه ثروتمند بشن
ات:خ،خون من این...
@چی،چیکار کنیم بانوی من ؟!
ات:ب،باید بریم ولی...امروز نه فردا باید حرکت کنیم چون فردا شیفت عوض میشه
@این خطرناکه ...
ات:ولی به نجات جون جین می ارزه
پرش زمانی به فردا صبح
تو قصر همراه با جونگکوک راه میرفت ...لباس هاشون رو عوض کرده بودن و پچ پچ خدمتکار ها و ندیمه ها رو میشنیدن
ات:میدونی قضیه چیه؟!
@امپراطور دستوری صادر کرده که قراره با یه دختر ازدواج کنه ...
ات:دختر؟!
@کیم هانا
ات:اما...باید سریعتر به جین برسیم
@سریعترین راه رفتن با اسب هست
ات:پس با اسب میریم
@اما لباس شما...
ات:بیرون قصر عوض میکنم
@چشم...
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#fake#BTS#ARMY#BANGTAN#YOONGI##SUGA
پارت چهاردهم
__
ویو ا.ت
منتظر بودم بیافتم تو برکه و خیس بشم که یه نفر دستم رو گرفت....من رو کشید بالا و باعث شد دستم رو شونش قرار بگیره و دست اون دور کمرم ...چشمام رو باز کردم که با جیهوپ مواجه شدم
ات:عامم...
جیهوپ نگاهی به یونگی کرد ...عصبانیت رو میشد از روی چهرش تشخیص داد که اگر به خاطر مقام مرتبه نبود الان یه مشت تو صورتش خالی کرده بود ...جیهوپ سمت یونگی میخواست بره که ا.ت از پشت آروم لباسش رو نگه داشت ...
ات:جیهوپ...ول کن
جیهوپ نفسش رو عمیق بیرون داد ...
جونگکوک رو از دور دید که داره سمتشون میدوئه ...
@ب،بانوی من ...
ات:چیشده؟!
@هوفف...باید ...باید باهاتون حرفی بزنم ...
ات:باشه
پرش زمانی
ات: خب بگو چیشده؟!
@سو،سوکجین گیر کرده
ات: یعنی چی؟؟
@اون روستایی که برادرتون تبعید شده بود مردمش وقتی فهمیدن جین از قصر زندانیش کردن
ات:چ،چی!؟...چی میخوان؟؟
@ش،شما رو ...اون ها معتقدند خوردن خون ملکه باعث میشه ثروتمند بشن
ات:خ،خون من این...
@چی،چیکار کنیم بانوی من ؟!
ات:ب،باید بریم ولی...امروز نه فردا باید حرکت کنیم چون فردا شیفت عوض میشه
@این خطرناکه ...
ات:ولی به نجات جون جین می ارزه
پرش زمانی به فردا صبح
تو قصر همراه با جونگکوک راه میرفت ...لباس هاشون رو عوض کرده بودن و پچ پچ خدمتکار ها و ندیمه ها رو میشنیدن
ات:میدونی قضیه چیه؟!
@امپراطور دستوری صادر کرده که قراره با یه دختر ازدواج کنه ...
ات:دختر؟!
@کیم هانا
ات:اما...باید سریعتر به جین برسیم
@سریعترین راه رفتن با اسب هست
ات:پس با اسب میریم
@اما لباس شما...
ات:بیرون قصر عوض میکنم
@چشم...
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#fake#BTS#ARMY#BANGTAN#YOONGI##SUGA
۱۱.۹k
۰۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.