عشق آغشته به خون
☬。) عشق آغشته به خون (。☬。)
(。☬。)پارت ۲۸ (。☬。)
چانمی : آه دوست عزیزم اول بریم دخترم رو ببین چطوره .. اونم حتما آماده شده
یو بین با لبخند سری تکون داد سپس سمت اتاق راست رفت.. آروم تقی به در سپس صدا محکم مین جی به گوشش خورد و هر دو وارد اتاق شدن چانمی با عشق به دخترکش نگاه کرد آن لباس زیبا سفید در تنش تنها فرشته ای به اسم گفته میشد .. مین جی خشن و محکم از پنچره به سمت آن ها چرخید ولی با دیدن زن غریبه ای تند اخم هایش باز شد سپس با یک لبخند نگاهش کرد ..
چانمی : خیلی خوشگل شدی دخترم
دخترکش را به آغوش خودش گرفت .. همچنین مین جی با یک دستش مادرش را به آغوش گرفت ...
مین جی : مادر ممنون ولی نمخواهین این خانم زیبا رو معرفی بکنید .. پ
چانمی تند دخترش را رها نمود سپس با لبخند و دستپاچگی گفت
چانمی : وای ببخشید .. دخترکم معرفی میکنم مادر تهیونگ
یو بین و یو بین عزیزم دخترم مین جی عروس شما
مین جی چهره اش همچنین پر از لبخند کنونی سمتش هجوم برد سپس دستش را دراز کرد ابرو بالا انداخت و گنگ گفت
مین جی : بلاخره تونستم مادر نامزدم غریبه ام رو ببینم ..
یو بین با لبخند دستش را دراز کرد سپس به مین جی دست داد
یو بین : همون طور باوقا و خوشگل .. زرنگ..
مین جی لبخندی زد سپس دستش را پایین کرد
چانمی : آرایش نزدیک که ..
مین جی آروم نگاهش کرد ولی خشن گفت : نیعری نمیبینم مادر
سپس روی صندلی نشست یو بین همچین نگاهش کرد و آروم گفت
یو بین : نمیتونم دخالت کنم هرجور دوست داری
مین جی : ممنون خانم کیم خدا رو شکر یکی از آدم های دور من خوب و خوش اخلاق شدن ..
چانمی آهسته نگاهش کرد سپس لبش را تر کرد و روبه یو بین نمود .. چانمی. : بریم سری به عروس ام بندازیم میخواهم باهاش آشنا بشم .. تو نمایی دخترم ؟
دخترک با دل شکسته مانند چشم از مادرش گرفت سپس به بیرون و تاریکی شب خیره ماند .. مین جی : نه اوما تو برو من باهاش آشنا شدم
چانمی سری تکون داد و کلافگی دخترکش را درک میکرد همراه یو بین وارد اتاق سفید کوچیک شد دخترکی که حالا گم در لباس عروس چانمی پست به آنها روی صندلی نشسته بود .. یو بین : دخترم میونشی!
میونشی با صدا مادرش از روی صندلی بلند شد سپس خم شد و لباس را در دستش گرفت ...
میونشی: بله مادر
یو بین نرم دستش روی بازو میونشی کشید ...
(。☬。)پارت ۲۸ (。☬。)
چانمی : آه دوست عزیزم اول بریم دخترم رو ببین چطوره .. اونم حتما آماده شده
یو بین با لبخند سری تکون داد سپس سمت اتاق راست رفت.. آروم تقی به در سپس صدا محکم مین جی به گوشش خورد و هر دو وارد اتاق شدن چانمی با عشق به دخترکش نگاه کرد آن لباس زیبا سفید در تنش تنها فرشته ای به اسم گفته میشد .. مین جی خشن و محکم از پنچره به سمت آن ها چرخید ولی با دیدن زن غریبه ای تند اخم هایش باز شد سپس با یک لبخند نگاهش کرد ..
چانمی : خیلی خوشگل شدی دخترم
دخترکش را به آغوش خودش گرفت .. همچنین مین جی با یک دستش مادرش را به آغوش گرفت ...
مین جی : مادر ممنون ولی نمخواهین این خانم زیبا رو معرفی بکنید .. پ
چانمی تند دخترش را رها نمود سپس با لبخند و دستپاچگی گفت
چانمی : وای ببخشید .. دخترکم معرفی میکنم مادر تهیونگ
یو بین و یو بین عزیزم دخترم مین جی عروس شما
مین جی چهره اش همچنین پر از لبخند کنونی سمتش هجوم برد سپس دستش را دراز کرد ابرو بالا انداخت و گنگ گفت
مین جی : بلاخره تونستم مادر نامزدم غریبه ام رو ببینم ..
یو بین با لبخند دستش را دراز کرد سپس به مین جی دست داد
یو بین : همون طور باوقا و خوشگل .. زرنگ..
مین جی لبخندی زد سپس دستش را پایین کرد
چانمی : آرایش نزدیک که ..
مین جی آروم نگاهش کرد ولی خشن گفت : نیعری نمیبینم مادر
سپس روی صندلی نشست یو بین همچین نگاهش کرد و آروم گفت
یو بین : نمیتونم دخالت کنم هرجور دوست داری
مین جی : ممنون خانم کیم خدا رو شکر یکی از آدم های دور من خوب و خوش اخلاق شدن ..
چانمی آهسته نگاهش کرد سپس لبش را تر کرد و روبه یو بین نمود .. چانمی. : بریم سری به عروس ام بندازیم میخواهم باهاش آشنا بشم .. تو نمایی دخترم ؟
دخترک با دل شکسته مانند چشم از مادرش گرفت سپس به بیرون و تاریکی شب خیره ماند .. مین جی : نه اوما تو برو من باهاش آشنا شدم
چانمی سری تکون داد و کلافگی دخترکش را درک میکرد همراه یو بین وارد اتاق سفید کوچیک شد دخترکی که حالا گم در لباس عروس چانمی پست به آنها روی صندلی نشسته بود .. یو بین : دخترم میونشی!
میونشی با صدا مادرش از روی صندلی بلند شد سپس خم شد و لباس را در دستش گرفت ...
میونشی: بله مادر
یو بین نرم دستش روی بازو میونشی کشید ...
- ۵.۷k
- ۱۰ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط