ظهور ازدواج

✿) ظهور ازدواج (✿⁠)⁩
(♡)پارت ۲۴۵ (⁠♡)



اره..ادم خيلي خوبيه..
کسي که درد و غصه همه رو به دوش میکشه و خودش نابود میشه
ولي دم نمیزنه..
کسی که خودش خيلي درد داره اما هيچي نمیگه و هیچ
انتظار
هم از هیچ کس نداره
دلم گرفته بود براش.
فقط نمیفهمم.. چرا این ادم خوب باید منو وارد زندگیش کنه؟
اونم براي چنين دليلي..بچه..
از سنگینی نگاهم سرشو کج کرد و نگام کرد. هول و دستپاچه به برگه زل زدم و تند گفتم فهمیدم
با لحن شيطوني گفت: مطميني؟
اروم موهامو از نیم رخم کنار زد.
لرزون و با بغض سر کج کردم نگاهی بهش انداختم که چونه مو گرفت و با لبخند باريك و مهربوني زل زد تو چشمام.
چرا با نگاهش اینطور یخ میزنم؟
من چمه؟
چرا یه لحظه داغ و یه لحظه يخم؟
این مرد..
داره چیکار میکنه با من؟
مشوش زل زدم تو چشماش
اروم و با یه لحن خاصی گفت:واسه امشب بسه..
و برگه ها و مداد رو از دستم کشید و پرت کرد کنار. هول سر به باشه تکون دادم و خواستم پاشم که چونه مو فشرد و
لبامو محکم قفل کرد.
متعجب چشمامو گرد کردم و سست شدم.
تمام انقباضات بدنم از بین رفت و خلع صلاح کامل گرمای آرامش
بخش لبهاشو به جون خریدم
چشماشو بست و خيلي عميق لبامو بوسيد.
خيلي گرم و عمیق داشت میبوسیدم. نفسم بند اومده بود و وسوسه بلند کردم دستم و چنگ زدن توي
موهاش دیووانه وار داشت وجودم رو میخورد.
خداياا..
قلبم داشت از جا در میومد.
من این همه حس که داره توی وجودم نقش میبنده رو چیکار کنم؟
قلبم داشت از جا در میومد..
من این همه حس که داره توي وجودم نقش میبنده رو چیکار کنم؟
با این گرمای سوزان تنم چیکار کنم؟
نرم خودشو کشید پایین کنارم و لبامو محکم و پرعطش بوسید. يه دفعه لباشو جدا کرد و خيلي تند سرشو کج کرد و سرفه
اما
شديدي زد.
سرفه اش شدت گرفت و چند تا سرفه پشت هم زد. دستش رو اروم و انگار به زور به زمین گرفت و تلخ به زور
گفت: برو
همه وجودم توي يه لحظه فرو ریخت و انگار غم دنیا اومد تو دلم..
با درد خيلي شديدي نگاش کردم.
قلبم درد گرفته بود..
داشتم خفه میشدم
بلند شد و بدون نگاه کردن بهم خشك گفت برو بخواب..
رفت لب پنجره و پنجره رو باز کرد.
با بغض شديدي توي گلوم که ممکن بود هر لحظه به هق هق و گریه
تبدیل بشه اروم بلند شدم.
مشوش نگاش کردم.
پشتش بهم بود و...
دیدگاه ها (۷)

✿) ظهور ازدواج (✿⁠)⁩(♡)پارت ۲۴۶ (⁠♡) اشک تو چشمام جمع شد. چ...

ظهور ازدواج (✿⁠)⁩(♡)پارت ۲۴۷(⁠♡) نفس عميقي كشید و حس کردم ب...

یو بین : دخترم چانمی .. دوسم میون‌شی نگاه آرومش را روی چانمی...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۲۸ (。☬⁠。⁠)⁩چانم...

ظهور ازدواج )( پارت ۳۶۹ فصل ۳ )سرشو کج کرد سمتم.با اشك جمع ش...

ظهور ازدواج )( پارت ۳۰۸ فصل ۳ )دندونام از شدت سرما تند تند ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط