عکاسعشق

#عکاس_عشق
#پارت19

ویو ا.ت بیمارستان

چشامو ب زور وا کردم تار می‌دیدم ول همه جا سفید بود کم کم دیدم بهتر شد بیمارستان بودم ب زور نشستم و دور و برمو نگاه کردم اون پسر رو یه صندلی کنار میز نشسته بود و پاشو با استرس تکون میداد(ا.ت _. شوگا+

_هی چرا انقد استرس داری
با تمام شدن حرفم عصبی اومد سمتم
+دختره دیوونه چرا ب من نگفتی ک نباید سیگار بکشی داشتی خودتو ب کشتن می‌دادی
_خیله خب باو حالا آروم باش الان ک زندم ب ببینم کی منو آورد تو ؟ مدیرم ک...
با گفتن این حرف مدیر پارک اومد تو
پارک:به به خانم ا.ت بهوش اومدی کجا بودی تو دختر شب اول ک ب بهونه دل درد مارو میپیچونی الآنم ک تو بغل پسر سرمایه گذار هتل پیدات میشه
اینو گفت و بدون اینکه بزاره حرفی بزنم رف فوشی زیر لب نثارش کردمو
کشو قوصی ب خدم دادمو رفتم سمت پنجره و بازش کردم
+ببند اونو الان سرما میخوری
_ب توچه اصن بدن خدمه دوس درم سرما بخورم
پنجره رو باز کردمو خاستم بزنم بیرون ک جلومو گرف:الان میرم کارای ترخیصتو انجام میدم همیجا بمون
رفت و بعد چن دقیقه برگشت و رفتیم بیرون ول مدیر پارک نبود!
زدیم بیرون و سوار ماشینش شدیمو راه افتادیم
+قبل از اینکه بی هوش بشی یادت هست چ اتفاقی افتاد؟
با خجالت گفتم :ا آره یادمه
با خنده گفت :خوبه پس میدونی ک الان مال منی دیگ؟
_چی؟
+الان دیگه مال منی هیچجوره هم نمیتونی تغییرش بدی اوک؟
با تعجب بش خیره بودم
+عکاسیت خیلی خوبه ها اونشب عکسای قشنگی گرفتی
_خ خب رشتم عکاسیه
+منم میخام مدل شم
_جدا؟
+آره خب میدونی اینو مامانم دوس داشت دوس داشت مدل بشم منم میخام کاری ک اون دوست داشت و انجام بدم ولی بابام مخالفه...
دیدگاه ها (۰)

#عکاس_عشق#پارت20ات: چرا مدلینگ ک شغل خوبیهشوگا: اون میخاد من...

#وقتی_پسرخالته_و_تنهاتوی_خونه_میمونید· · ───────────── · ·وی...

#عکاس_عشق #پارت18شوگا:181ا.ت:چییییی؟؟!؟!(با جیغشوگا:عجب فک ک...

#عکاس_عشق #پارت17 ا.تبا بچها کنار دریا نشسته بودم پاشدم برم ...

پارت ۱۹ فیک مرز خون و عشق

love Between the Tides²⁹م: تو خونه ی ما براش نامه نوشته بودی...

love Between the Tides²³م:شما چند وقته همو میشناسید؟ با سرعت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط