love or friend
love or friend
part51
تو ماشین لیان بودم داشتم گریه میکردم
لیان: خب وقتی دوسش داری چرا حرصش میدی شاید او هم دوست داشته باشه؟
ا/ت: نداره مطمئنم دیشب با کلی زحمت براش شام درست کردم اومد گفت بیرون خوردم و یه شب قبلش هم سرم داد میزد
لیان: نمیدونم واقعا چی بگم
ا/ت: من پیاده میشم
لیان: داریم میرسیم چیز دیگه ای نمونده
ا/ت: لیان جون ببخشیدا مزاحمت میشم اینجوری کمکم کنی
لیان: نه ا/ت جون اینجوری نگو تو دوست منی
ا/ت: اگه دوس دخترت بفهمه چی؟
لیان: بهش گفتم اوهم قبول کرد تورو میشناسه
ا/ت: ولی اگه تهیونگ بخواست همچین نقشی بازی کنه من نمیزارشتم
لیان: همه مثل دوس دختر من نیستن
ا/ت: میدونم او که فرشتست
لیان: تو برو من با ماسک کلاه تهیونگ تعقیب میکنم ببینم چیکار میکنه
ا/ت: باشه
رفتم داخل همگی داشتن درباره دوس دختر قبلی تهیونگ حرف میزدن که منو دیدن و با تعجب بهم نگاه میکردن یعنی فهمیدن که من دوس دختر تهیونگ بودم یا نه
که رفتم پیش ساران
ا/ت: ساران جون چیشده؟
ساران: دیروز نیومدی میدونم کلی اتفاق افتاد یعنی اتفاقا امروز میفته خیلی هیجان داریم وایسا ببینم چرا اینجوری لباس پوشیدی؟
ا/ت: چیکار به لباسم داری تو بگو چیشده؟
ساران: دوس دختر قبلی رئیس بعد از سه سال امروز میخواد بیاد شرکت یعنی رئیس هنوز عاشقشه
ا/ت: میدونی اسمش چیه؟
ساران: اره مینا میبا نمیدونم همچیت اسمی بود
ا/ت: میرا نبود؟
ساران: اره او امروز میاد فکرشو بکن همینکه دختره بیار رئیس بره بوسش کنه بغلش کن6
ا/ت: من برمیگردم
داشت حالم بد میشد رفتم قرصمو خوردم گووان اومد پیشم
گووان: ا/ت خودتو اذیت نکن برگرد خونه امروز میرا میخواد بیاد؟
ا/ت: میدونم میخواد بیاد
گووان: چرا اینجوری لباس پوشیدی؟
ا/ت: بعد برات تعریف میکنم تهیونگ میدونه؟
گووان: اره میدونه برای یه قرار داد میخواد بیاد
ا/ت: من چیکار کنم
ساران: ا/ت اینجایی بیا میرا اومد
ساران دستمو گرفت رفتیم اونجا منم نمیتونستم برم همونجا موندم که میرا اومد با چندتا بادیگارد پشت سرش همگی رفتن کنار تهیونگ هم اومد
میرا: تهیونگ دلم خیلی برات تنگ شده بود
داشت میرفت نزدیک تهیونگ که بغلش کنه تهیونگ دستشو برد روبروش نزاشت
تهیونگ: من دوس دختر دارم
همگی با تعجب به تهیونگ نگاه کردن
میرا: چی؟ دوس دختر داری؟ مسخرست باور نمیکنم
تهیونگ: همینجاست
تهیونگ سرشو چرخوند نگاه به من کرد منم نگاه به پشتم کردم ببینم کسی پشتم نیست تهیونگ اومد پیشم و بهم لبخند زد و بعد دستشو گذاشت دور کمرم صورتشو به صورتم نزدیک کرد و لبمو بوسید
#فیک
#سناریو
part51
تو ماشین لیان بودم داشتم گریه میکردم
لیان: خب وقتی دوسش داری چرا حرصش میدی شاید او هم دوست داشته باشه؟
ا/ت: نداره مطمئنم دیشب با کلی زحمت براش شام درست کردم اومد گفت بیرون خوردم و یه شب قبلش هم سرم داد میزد
لیان: نمیدونم واقعا چی بگم
ا/ت: من پیاده میشم
لیان: داریم میرسیم چیز دیگه ای نمونده
ا/ت: لیان جون ببخشیدا مزاحمت میشم اینجوری کمکم کنی
لیان: نه ا/ت جون اینجوری نگو تو دوست منی
ا/ت: اگه دوس دخترت بفهمه چی؟
لیان: بهش گفتم اوهم قبول کرد تورو میشناسه
ا/ت: ولی اگه تهیونگ بخواست همچین نقشی بازی کنه من نمیزارشتم
لیان: همه مثل دوس دختر من نیستن
ا/ت: میدونم او که فرشتست
لیان: تو برو من با ماسک کلاه تهیونگ تعقیب میکنم ببینم چیکار میکنه
ا/ت: باشه
رفتم داخل همگی داشتن درباره دوس دختر قبلی تهیونگ حرف میزدن که منو دیدن و با تعجب بهم نگاه میکردن یعنی فهمیدن که من دوس دختر تهیونگ بودم یا نه
که رفتم پیش ساران
ا/ت: ساران جون چیشده؟
ساران: دیروز نیومدی میدونم کلی اتفاق افتاد یعنی اتفاقا امروز میفته خیلی هیجان داریم وایسا ببینم چرا اینجوری لباس پوشیدی؟
ا/ت: چیکار به لباسم داری تو بگو چیشده؟
ساران: دوس دختر قبلی رئیس بعد از سه سال امروز میخواد بیاد شرکت یعنی رئیس هنوز عاشقشه
ا/ت: میدونی اسمش چیه؟
ساران: اره مینا میبا نمیدونم همچیت اسمی بود
ا/ت: میرا نبود؟
ساران: اره او امروز میاد فکرشو بکن همینکه دختره بیار رئیس بره بوسش کنه بغلش کن6
ا/ت: من برمیگردم
داشت حالم بد میشد رفتم قرصمو خوردم گووان اومد پیشم
گووان: ا/ت خودتو اذیت نکن برگرد خونه امروز میرا میخواد بیاد؟
ا/ت: میدونم میخواد بیاد
گووان: چرا اینجوری لباس پوشیدی؟
ا/ت: بعد برات تعریف میکنم تهیونگ میدونه؟
گووان: اره میدونه برای یه قرار داد میخواد بیاد
ا/ت: من چیکار کنم
ساران: ا/ت اینجایی بیا میرا اومد
ساران دستمو گرفت رفتیم اونجا منم نمیتونستم برم همونجا موندم که میرا اومد با چندتا بادیگارد پشت سرش همگی رفتن کنار تهیونگ هم اومد
میرا: تهیونگ دلم خیلی برات تنگ شده بود
داشت میرفت نزدیک تهیونگ که بغلش کنه تهیونگ دستشو برد روبروش نزاشت
تهیونگ: من دوس دختر دارم
همگی با تعجب به تهیونگ نگاه کردن
میرا: چی؟ دوس دختر داری؟ مسخرست باور نمیکنم
تهیونگ: همینجاست
تهیونگ سرشو چرخوند نگاه به من کرد منم نگاه به پشتم کردم ببینم کسی پشتم نیست تهیونگ اومد پیشم و بهم لبخند زد و بعد دستشو گذاشت دور کمرم صورتشو به صورتم نزدیک کرد و لبمو بوسید
#فیک
#سناریو
۲۲.۴k
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.