p

p...۱۹


لیژان چشماشو باز کرد دید تو بغله لینگ هه هست

( چیه فک کردین فقط دینگ یوشی ازین کارا بلده 😂❤)

....................

شی چو داشت تو فرقه شیطان قدم میزد که دید چنتا قدمتکار دارن نوشیدنی میبرن به یکی از اتاق ها یکی از خدمتکارارو بیهوش کرد و خودشو بجایه خدمتکار جا زد و به نقاب توری زد له صورتش تا شناخته نشه رفت داخل اتاق که با چیزی که دید پشمام ریختت

شی چو..پس تمام مدت چینیونگ اینجا بوده ییبو دنبالش میگشت یعنی اینجا داره زندگی میکنه عجب

چینیونگ..چرا وایستادی بیا شراب بریز
شی چو..بله بانو

یهو موجین با شتاب وارد اتاق شد وگفت
موجین..خبره جدید
چینیونگ..چی شده؟
موجین..تنها باید بهت بگم

چینیونگ..نیازی نیست خدمتکار های اینجا وفادارن

موجین..خب پس پادشاه فرقه شیطان رفته به اریندل
چینیونگ..شاهدخت لی مین خبر داره
موجین..نه هیشکی خبر نداره

چینیونگ..اگه به شاهدخت میگفت بهتر بود چون اون تو قصره نفوذی بیشتری داره

موجین..نه ارباب میخاد ییبو بکشه ممکنه شاهدخت جلوشونو بگیره یهو

شی چو با چیز هاییکه شنید دستاش یکم لرزید و چینیونگ حواسش بهش بود

چینیونگ..درسته شاهدخت مدته زیادی تو اواندل به عنوان محافظ شخصی ییبو بوده ولی خو ارباب برادر خونیش هست

با چیز هاییکه شی چو شنید سره جاش میخ کوب شد و کوزه شراب از دستش افتاد شکست
چینیونگ..حواست کجاست
شی چو..ببخشید الان جمش میکنم

داشت کوزه شکسترو جم میکرد که یهو شمشیر موجین رو گردنش قرار گرفت

شی چو..قربان چیکار میکنید

چینیونگ..بهتره من بگم چیکار میکنی از اول که اومدی فهمیدم مشکوکی زود باش نقابتو بردار

شی چو نقابشو بر نداشتکه موجین نقابشو با شمشیر زد کنار

چینیونگ با تعجب و خشم گفت
چینیونگ..تویی شب چو تو اینجا چیکار میکنید
موجین..نگهبانا بگیریدش و بندازینش سیاه چاله
شی چو دستگیر کردن و انداختنش تو سیا چاله

ازش بازجویی کردن ولی اون با تمام شکنجه هاییکه شد بازم چیزی بهشون نگفت دوباره اونو به زندان انداختن


لیژان همینطوری به لینگ هه خیره شده بودکه بعد چند سانیه ای از بغلش اومد بیرون

لینگ هه..خوبی؟
لیژان..اره ممنون اینجا چیکاذ میکنید

لینگ هه..برای نامزدی ییبو دعوت شدم الانم اومد جشن فانوس معمولا قبلانا میگفتن جشن فانوس مالی شان خیلی معروفه

لیژان..اره قبلانا الان دیگه اریندل حساب میشه

لینگ هه. بیخیال چند وقتی میشه ندیدمتون
لیژان..اره خب راستش من..
لینگ هه..نیازی نیس توضیع بدی خودم متوجه هستم

لیژان..ممنون برای درک بالاتون

ژان داشت همینطوری میگشت که یهو لینگ هه و لیژانو دید و سری قایم شد دلربا که ژانو دید اونم پشتش قایم شد

ژان..این دوتا...پیش هم؟
دلربا یهو لینگ هه دید و تعجب کرد باخودش گفت اینکه اینجاست حتما شوکای هم اومده
دیدگاه ها (۱)

p...20لینگ هه..خب بیا بریم به یه مسافر خانه اینجا حوا یکم سر...

p...21لینگ هه و لیژان وارد مسافرخانه شدن ساحب مسافرخانه ..بف...

p...18دینگ یوشی..باشه پس برو مراقب خودت باشلیژان یه لباس ساد...

p...17 دلربابه مسافر خونه اومد ژان رو تخت دراز کشیده بود دلر...

p..91ییبو خودشو جمع جور کرد میخواست به دنبال شن بره باید اون...

p81جنگ هنوز ادامه داشت در سلیب اتش خسارت های زیادی ب انها وا...

p..86لیژان و دینگ یوشی متوجه خراب شدن هوا شدن باد بدی میوزی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط