اشک حسرت پارت ۱۳۷
#اشک حسرت #پارت ۱۳۷
سعید:
تو راه برگشت بهخونه بودیم حالم انقدر خراب بود به حمید گفتم رانندگی کنه مادر وحمید ساکت بودن وپانیذ کنجکاو نگاهم می کرد نزدیک خونه که شدیم گفتم : حمید یه جا نگدار
پانیذ : چی شده سعید ؟
حمید با اخم برگشت نگاهش کرد که لال شد
حالا باید خبر بارداری آسمان رو پانیذ می داد؟!
از ماشین پیاده شدم وقدم زنان به طرف خونه می رفتم خفگی اجیبی داشتم هر چقدر نفس عمیق می کشیدم حالم خوب نمی شد رو یه نیمکت نشستم وسرمو بین دستام فشار دادم
- اقا
سرمو بی حوصله بلند کردم یه پسر بچه بود
نگاهش کردم
- آقا سیگاربدم آ دامس دارم آقافال دارم آقا ...
- نمی خوام برو
با نگاهی بهم رفت سرمو بردم عقب وبه پشتی نیمکت تکیه دادم
- خدایا چرا مهر آسمان رو از دلم پاک نمی کنی چرا انقدر عذابم میدی
یاد چشای اشکی اش میفتادم می خواستم بمیرم کاش می مردم کاش می مردم ولبخند آیدین رو نمی دیدم چرا وقتی آسمان سهم من نشد باز مهرش تو دلم بود ..چرا نمی تونستم فراموشش کنم الان اون تو چه حالیه
گوشیم زنگ می خورد توجه نکردم ولی ول کن نبود گوشی رو برداشتم ونگاه کردم یه شماره بود یکم تعجب کردم سرفه ای کردم صدام ساف بشه وجواب دادم
- الو ...
- ...
- الو ...
جواب نمی داد می خواستم قطع کنم صدای پر از بغضش پیچید تو گوشم
- سعید...
- آسمان...تویی
- سعید دارم می میرم ...دارم می میرم ..
- خدا نکنه ...چیزی شده
- سعید می فهمم صدات گرفته است
- چیکار کنم آسمان الانم درست نیست کار خوبی نکردم جواب دادم
- مزاحمت نمیشم ...راستی بهت تبریک میگم .
- تبریک؟!!! ..اها ممنون
- سعید می بینی خدا چجور امتحانم کرد من نمی تونم ...خسته شدم ...زنگ زدم ازت خداحافظی کنم
- خداحافظی ...جایی میری یا می خوای به کل عش...
- خداحافظی می کنم دیگه منو نمی بینی خودمو راحت می کنم
شوکه از حرفش گفتم : چی میگی مگه دیونه شدی ...
- نمی تونم زندگی که نمی خوامو تحمل کنم ..کاش زن اون عوضی نمی شدم تحمل...تحمل ناراحتی تو رو نداشتم
- یعنی چی آسمان
- تهدیدم کرد اگه زنش نشم من پیش تو بی آبرو کنه ...
- من که می شناختمت آسمان این چه حرفیه
با گریه گفت : ازم عکس گرفت ...حالا که می خوام بمیرم همه چیزو باید بدونی .
- آسمان ...من جریان اون عکس ها رو می دونم ..یعنی خود آیدین بهم نشون داد گفت ...
سعید:
تو راه برگشت بهخونه بودیم حالم انقدر خراب بود به حمید گفتم رانندگی کنه مادر وحمید ساکت بودن وپانیذ کنجکاو نگاهم می کرد نزدیک خونه که شدیم گفتم : حمید یه جا نگدار
پانیذ : چی شده سعید ؟
حمید با اخم برگشت نگاهش کرد که لال شد
حالا باید خبر بارداری آسمان رو پانیذ می داد؟!
از ماشین پیاده شدم وقدم زنان به طرف خونه می رفتم خفگی اجیبی داشتم هر چقدر نفس عمیق می کشیدم حالم خوب نمی شد رو یه نیمکت نشستم وسرمو بین دستام فشار دادم
- اقا
سرمو بی حوصله بلند کردم یه پسر بچه بود
نگاهش کردم
- آقا سیگاربدم آ دامس دارم آقافال دارم آقا ...
- نمی خوام برو
با نگاهی بهم رفت سرمو بردم عقب وبه پشتی نیمکت تکیه دادم
- خدایا چرا مهر آسمان رو از دلم پاک نمی کنی چرا انقدر عذابم میدی
یاد چشای اشکی اش میفتادم می خواستم بمیرم کاش می مردم کاش می مردم ولبخند آیدین رو نمی دیدم چرا وقتی آسمان سهم من نشد باز مهرش تو دلم بود ..چرا نمی تونستم فراموشش کنم الان اون تو چه حالیه
گوشیم زنگ می خورد توجه نکردم ولی ول کن نبود گوشی رو برداشتم ونگاه کردم یه شماره بود یکم تعجب کردم سرفه ای کردم صدام ساف بشه وجواب دادم
- الو ...
- ...
- الو ...
جواب نمی داد می خواستم قطع کنم صدای پر از بغضش پیچید تو گوشم
- سعید...
- آسمان...تویی
- سعید دارم می میرم ...دارم می میرم ..
- خدا نکنه ...چیزی شده
- سعید می فهمم صدات گرفته است
- چیکار کنم آسمان الانم درست نیست کار خوبی نکردم جواب دادم
- مزاحمت نمیشم ...راستی بهت تبریک میگم .
- تبریک؟!!! ..اها ممنون
- سعید می بینی خدا چجور امتحانم کرد من نمی تونم ...خسته شدم ...زنگ زدم ازت خداحافظی کنم
- خداحافظی ...جایی میری یا می خوای به کل عش...
- خداحافظی می کنم دیگه منو نمی بینی خودمو راحت می کنم
شوکه از حرفش گفتم : چی میگی مگه دیونه شدی ...
- نمی تونم زندگی که نمی خوامو تحمل کنم ..کاش زن اون عوضی نمی شدم تحمل...تحمل ناراحتی تو رو نداشتم
- یعنی چی آسمان
- تهدیدم کرد اگه زنش نشم من پیش تو بی آبرو کنه ...
- من که می شناختمت آسمان این چه حرفیه
با گریه گفت : ازم عکس گرفت ...حالا که می خوام بمیرم همه چیزو باید بدونی .
- آسمان ...من جریان اون عکس ها رو می دونم ..یعنی خود آیدین بهم نشون داد گفت ...
۲۲.۶k
۰۵ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.