به اتاقم نگاهی انداخت و رفت سمت کمد لباسم... انگار برق سه
به اتاقم نگاهی انداخت و رفت سمت کمد لباسم... انگار برق سه فاز بهم وصل کردن... پریدم سمتش و محکم با دوتا دستام بازوشو گرفتم...
چشماشو گرد کرد و به دستام نگاه کرد که یعنی دستتو بکش...
_اجازه ندارم به اتاق خدمتکارم یه نگاه بندازم؟
+و... ولی اینجا...
زد تو حرفم
_اتاق توعه؟ خب اتاق توعم جزئی از خونه منه...
دستمو پس زد و رفت سمت کمد... مثل بچه ها لج کرده بود
جلوش وایسادم.. از استرس تند تند لبامو گاز میگرفتم...
+برو اونور
چسبیدم به در کمد.. اکه درشو باز میکرد همه لباسام میریخت بیرون و همون یه ذره آبرومم میرفت...
اومد نزدیکم... صورتش یه وجب با صورتم فاصله داشت.. اب دهنمو با صدا قورت دادم... زل زده بود تو چشمام.. حس میکردم قلبم داره تو دهنم میزنه...
دستشو تکیه داد به کمد... خدایا چه غلطی کنم حالا؟
باصدای تقه در روشو برگردوند..
منم از این فرصت استفاده کردم و از اون مخمصه اومدم بیرون
چشماشو گرد کرد و به دستام نگاه کرد که یعنی دستتو بکش...
_اجازه ندارم به اتاق خدمتکارم یه نگاه بندازم؟
+و... ولی اینجا...
زد تو حرفم
_اتاق توعه؟ خب اتاق توعم جزئی از خونه منه...
دستمو پس زد و رفت سمت کمد... مثل بچه ها لج کرده بود
جلوش وایسادم.. از استرس تند تند لبامو گاز میگرفتم...
+برو اونور
چسبیدم به در کمد.. اکه درشو باز میکرد همه لباسام میریخت بیرون و همون یه ذره آبرومم میرفت...
اومد نزدیکم... صورتش یه وجب با صورتم فاصله داشت.. اب دهنمو با صدا قورت دادم... زل زده بود تو چشمام.. حس میکردم قلبم داره تو دهنم میزنه...
دستشو تکیه داد به کمد... خدایا چه غلطی کنم حالا؟
باصدای تقه در روشو برگردوند..
منم از این فرصت استفاده کردم و از اون مخمصه اومدم بیرون
۸.۷k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.