~~~فیک دوست پسر بد اخلاق من~~~
پارت : ۴۰
《ا.ت》
_ا.ت (داد)
+بله (داد)
با دو رفتم پایین
+بله (اروم)
_لباس بپوش
+چرا؟
_تو چجور زنی هستی ک نمیدونه وقتی زنای باردار باید برن سونو؟
زود باش میدونی ک صبر کردن برای من زیاد خوشایند نیست.....
[پرش زمانی به بیمارستان(سونوگرافی)]
#خب اینطور که معلومه بچه پسر از آب دراومده (خوشحال)
آقای کیم تبریک میگم(لبخند)
_ممنون(سرد)
دکتر از این واکنش تهیونگ انگار پشماش ریخت
[پرش زمانی به بازگشت به خانه]
بی حوصله رو تخت افتاد
رفتارای اخیرش خیلی شک آور بود.
رفتم سمتش
با چشمای بسته سایه مو انگار دید ک گفت
_چی میخوای؟
+برگردیم به...
نزاشت حرفمو کامل کنم
_ا.ت منو سگ نکن ، فک نکن چون حامله ای نمیتونم کار دستت بدم
+ته...(بغض)
یهو انگار بهش شوک الکتریکی با ولتاژ بالا بهش وصل کرده باشن چشماشو باز کرد از رو تخت بلند شد عین دیونه ها اومد سمتم دستشو گذاشت رو گردنم و سفت فشار داد
و با دندون های به هم چسبیده با حالت وحشتناکی گفت
_به من نگو ته اسمم تهیونگه نه ته از این پسوند بدم میاد با اسمای نصف هم خوش ندارم
یبار دیگ....فقط ی بار دیگ به این اسم صدام کنی ا.ت زنده بودنتو تضمین نمیکنم
با هر جمله ای که میگفت گردنمو سفت تر فشار میداد
داشتم خفه میشدم
محکم به سینه هاش ضربه میزدم ک ولم کنه
اونم انگار متوجه حالم شد چون حرکت دستش رو گردنم شل شد....
《ا.ت》
_ا.ت (داد)
+بله (داد)
با دو رفتم پایین
+بله (اروم)
_لباس بپوش
+چرا؟
_تو چجور زنی هستی ک نمیدونه وقتی زنای باردار باید برن سونو؟
زود باش میدونی ک صبر کردن برای من زیاد خوشایند نیست.....
[پرش زمانی به بیمارستان(سونوگرافی)]
#خب اینطور که معلومه بچه پسر از آب دراومده (خوشحال)
آقای کیم تبریک میگم(لبخند)
_ممنون(سرد)
دکتر از این واکنش تهیونگ انگار پشماش ریخت
[پرش زمانی به بازگشت به خانه]
بی حوصله رو تخت افتاد
رفتارای اخیرش خیلی شک آور بود.
رفتم سمتش
با چشمای بسته سایه مو انگار دید ک گفت
_چی میخوای؟
+برگردیم به...
نزاشت حرفمو کامل کنم
_ا.ت منو سگ نکن ، فک نکن چون حامله ای نمیتونم کار دستت بدم
+ته...(بغض)
یهو انگار بهش شوک الکتریکی با ولتاژ بالا بهش وصل کرده باشن چشماشو باز کرد از رو تخت بلند شد عین دیونه ها اومد سمتم دستشو گذاشت رو گردنم و سفت فشار داد
و با دندون های به هم چسبیده با حالت وحشتناکی گفت
_به من نگو ته اسمم تهیونگه نه ته از این پسوند بدم میاد با اسمای نصف هم خوش ندارم
یبار دیگ....فقط ی بار دیگ به این اسم صدام کنی ا.ت زنده بودنتو تضمین نمیکنم
با هر جمله ای که میگفت گردنمو سفت تر فشار میداد
داشتم خفه میشدم
محکم به سینه هاش ضربه میزدم ک ولم کنه
اونم انگار متوجه حالم شد چون حرکت دستش رو گردنم شل شد....
۷.۷k
۲۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.