دختر کیم ...
دختر کیم ...
پارت هفدهم
___
ویو ا.ت
نامجون از خونه رفت بیرون ...
بعد از چند دقیقه گوشی ا.ت زنگ خورد و اسم آگوست دی نمایان شد
ات:بله هیونگ؟!
@ا.ت...کجایی؟!...خوبی؟!....نامجون کاریت نکرد؟!...
ات:هی هیونگ آروم باش من خوبم ...خونه نامجونم
@آدرس...آدرس بده با پسرا و سوجون بیایم
ات:اما...
@ا.ت!
ات:باشه ...
آدرس رو داد بعد از گذشت نیم ساعت در خونه خورده شد ...پسرا و سوجون اومدند
@ا.ت خوبی؟!...سه روزه ازت خبری نبود...ببینم جاییت زخمی نشده؟!
ات:نه زخمی نشده ...
کوک:ا.ت گفتم نیا اینجا نامجون ...
ات:من و نامجون به هم اعتراف کردیم
سوجون:چ،چی؟!
ات:میدونی...دیشب تو مستی ...بهش اعتراف کردم و اونم امروز جواب داد و از خونه رفت بیرون
جین:حالت خوبه؟!...تو ...نامجون ...
ات:ما همدیگه رو دوست داریم جین هیونگ ...و این برای ما مشکلی ایجاد ...
حرفش با باز شدن در قطع شد
_ا.ت عزیزم گوشیم رو جا گذاشتم...ش،شما اینجا چیکار میکنید ؟!
تو نگاه نامجون تعجب و نگرانی موج میزد ...نگرانی از اینکه نکنه دوستاش یه کاری کرده باشند که ا.ت برگرده و تعجب از اینکه اون ها اینجا چیکار میکردند و چجوری پیدا کردند ؟!
_ا.ت چیزی شده ؟!
ات:م،من بهشون گفتم که همدیگه رو دوست داریم
_چ،چی؟؟
جیهوپ:تو ا.ت رو دوست داری ؟!
_من....
جیمین:جواب بده ...آره یا نه؟!....
_آره ...دوسش دارم
همون موقع یونگی دوید سمتش
ات:یونگی!
و بغلش کرد
تو گوشش گفت
@بفهمم ناراحتش کردی جنازت رو جلو سگ ها میاندازم
_(تعجب)...باشه ...
پرش زمانی به یکسال بعد
با کت و شلوار روی مبل نشسته بود ....ا.ت بالا در حال در آوردن لباس عروسش بود ...بعد از چند دقیقه اومد. پایین ...
_چطوری کوچولوی بی شرم !؟
ات:هی ...یکسال گذشت ولی تو بازم ...
نامجون دست ا.ت رو گرفت و کشید سمت خودش ...که باعث افتادنش رو پای نامجون شد ...
ات:هی چیکار میکنی؟!
_حق ندارم این کوچولوی بی شرم که الان جزوی از اموال کیم هست رو روی پام بزارم ؟!
ات:میخوای دوباره کوچولوی بی شرمت بشم ؟!
نامجون خنده ای کرد
_مایلم ...
ا.ت رو همراه با بوسیدن بلند کرد و سمت اتاق رفت ...ا.ت پاهاش رو دور نامجون گذاشته بود همینجوری آروم آروم کت نامجون رو در میاورد ...وارد اتاق شدن (اسمات=دایرکت)
پرش زمانی به صبح
روی میز نشسته بود و به نامجون نگاه میکرد که داشت صبحانه درست میکرد...با یه ظرف پنکیک که روش مربای توت فرنگی ریخته بود سمت ا.ت رفت ...بقیه وسیله ها رو هم جلوش گذاشت و شروع به خوردن کردند
_خوبی؟!
ات:آره ...
_هنوز هم ...
ادامه کامنتت
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#fake#NAMJOON
پارت هفدهم
___
ویو ا.ت
نامجون از خونه رفت بیرون ...
بعد از چند دقیقه گوشی ا.ت زنگ خورد و اسم آگوست دی نمایان شد
ات:بله هیونگ؟!
@ا.ت...کجایی؟!...خوبی؟!....نامجون کاریت نکرد؟!...
ات:هی هیونگ آروم باش من خوبم ...خونه نامجونم
@آدرس...آدرس بده با پسرا و سوجون بیایم
ات:اما...
@ا.ت!
ات:باشه ...
آدرس رو داد بعد از گذشت نیم ساعت در خونه خورده شد ...پسرا و سوجون اومدند
@ا.ت خوبی؟!...سه روزه ازت خبری نبود...ببینم جاییت زخمی نشده؟!
ات:نه زخمی نشده ...
کوک:ا.ت گفتم نیا اینجا نامجون ...
ات:من و نامجون به هم اعتراف کردیم
سوجون:چ،چی؟!
ات:میدونی...دیشب تو مستی ...بهش اعتراف کردم و اونم امروز جواب داد و از خونه رفت بیرون
جین:حالت خوبه؟!...تو ...نامجون ...
ات:ما همدیگه رو دوست داریم جین هیونگ ...و این برای ما مشکلی ایجاد ...
حرفش با باز شدن در قطع شد
_ا.ت عزیزم گوشیم رو جا گذاشتم...ش،شما اینجا چیکار میکنید ؟!
تو نگاه نامجون تعجب و نگرانی موج میزد ...نگرانی از اینکه نکنه دوستاش یه کاری کرده باشند که ا.ت برگرده و تعجب از اینکه اون ها اینجا چیکار میکردند و چجوری پیدا کردند ؟!
_ا.ت چیزی شده ؟!
ات:م،من بهشون گفتم که همدیگه رو دوست داریم
_چ،چی؟؟
جیهوپ:تو ا.ت رو دوست داری ؟!
_من....
جیمین:جواب بده ...آره یا نه؟!....
_آره ...دوسش دارم
همون موقع یونگی دوید سمتش
ات:یونگی!
و بغلش کرد
تو گوشش گفت
@بفهمم ناراحتش کردی جنازت رو جلو سگ ها میاندازم
_(تعجب)...باشه ...
پرش زمانی به یکسال بعد
با کت و شلوار روی مبل نشسته بود ....ا.ت بالا در حال در آوردن لباس عروسش بود ...بعد از چند دقیقه اومد. پایین ...
_چطوری کوچولوی بی شرم !؟
ات:هی ...یکسال گذشت ولی تو بازم ...
نامجون دست ا.ت رو گرفت و کشید سمت خودش ...که باعث افتادنش رو پای نامجون شد ...
ات:هی چیکار میکنی؟!
_حق ندارم این کوچولوی بی شرم که الان جزوی از اموال کیم هست رو روی پام بزارم ؟!
ات:میخوای دوباره کوچولوی بی شرمت بشم ؟!
نامجون خنده ای کرد
_مایلم ...
ا.ت رو همراه با بوسیدن بلند کرد و سمت اتاق رفت ...ا.ت پاهاش رو دور نامجون گذاشته بود همینجوری آروم آروم کت نامجون رو در میاورد ...وارد اتاق شدن (اسمات=دایرکت)
پرش زمانی به صبح
روی میز نشسته بود و به نامجون نگاه میکرد که داشت صبحانه درست میکرد...با یه ظرف پنکیک که روش مربای توت فرنگی ریخته بود سمت ا.ت رفت ...بقیه وسیله ها رو هم جلوش گذاشت و شروع به خوردن کردند
_خوبی؟!
ات:آره ...
_هنوز هم ...
ادامه کامنتت
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#fake#NAMJOON
۱۱.۲k
۳۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.