دختر کیم...
دختر کیم...
پارت هجده (آخر)
_______
چند روزی بود که ا.ت بیمارستان بستری شده بود به خاطر تغذیه تا مناسبی که اون وند روز داشت حالش بد شده بود و راب،،،طه اش با نامجون اوضاع رو خراب تر کرده بود ...نامجون کار های ترخیص رو انجام دادم و سنت خونه حرکت کردند با باز شدن در ورودی/خروجی عمارت پسرا بلند شدن ...
یونگی:ا.ت خوبی ؟!
ات:اوهوم خوبم هیونگ ...
یونگی نگاه سوالی و غضبناکی به نامجون انداخت ...
_من کاری باهاش نکردم ...
یونگی:میدونم ...
سوجون:ا.ت یه سوال بپرسم ؟!
ات:بگو
سوجون:دیگه نمیخوای از نامجون شکایت کنی درسته؟!
نامجون نگاهی ریز و گذرا به ا.ت کرد
ات:درسته ...
سوجون:خب پس...با اینکه همه مدرک ها علیه نامجون هست من بازم تلاش خودم رو میکنم تا بیگناهیش رو ثابت کنم
یونگی:نه اینجوری نیست
جین:چی؟!
یونگی یه پوشه از داخل کوله پشتیش در آورد و جلوی سوجون گذاشت
یونگی:تمامی مدرک که نشان دهنده بی گناهی نامجون و گناهکار بودن پدرش هست ...
نگاهی به نامجون کرد
یونگی:میخواستم رفتارش با ا.ت رو ببینم بعد نشان بدم ...ولی ...انگار خود ا.ت راضیه
ا.ت لبخندی به یونگی زد
ات:ممنونم هیونگ...
یونگی سمت ا.ت رفت دستش رو روی سر ا.ت تند و نوازش وارانه کشید
یونگی:به عنوان یه دوست ، به همتیمی و دوست برادرت وظیفه بود ...ا.ت کوچولو
ات:فکر کنم دیگه با شنیدن این کلمه از زبان تو مشکلی نداشته باشم ...چون ...تو هم به من کمک کردی هم الان جزوی از خانواده من حساب میشه و ...
یونگی:و چند برابر توعه کوچولو هیکل دارم
ات:(خنده) آره درسته
همه با این حرف آخر ا.ت خندیدن نامجون دست ا.ت رو کشید و تو بغلش برد ...
_دوست دارم کوچولوی بی شرم من ...
ات:منم دوست دارم ...
*قسمت اضافی...میتوانید در اینجا فیک رو پایان بدهید یا با خواندن قسمت پایین فیک یک پایان جدید داشته باشید ...وارد کامنت ها شوید و قسمت اضافی را بخوانید *
....∆
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#fake#NAMJOON
پارت هجده (آخر)
_______
چند روزی بود که ا.ت بیمارستان بستری شده بود به خاطر تغذیه تا مناسبی که اون وند روز داشت حالش بد شده بود و راب،،،طه اش با نامجون اوضاع رو خراب تر کرده بود ...نامجون کار های ترخیص رو انجام دادم و سنت خونه حرکت کردند با باز شدن در ورودی/خروجی عمارت پسرا بلند شدن ...
یونگی:ا.ت خوبی ؟!
ات:اوهوم خوبم هیونگ ...
یونگی نگاه سوالی و غضبناکی به نامجون انداخت ...
_من کاری باهاش نکردم ...
یونگی:میدونم ...
سوجون:ا.ت یه سوال بپرسم ؟!
ات:بگو
سوجون:دیگه نمیخوای از نامجون شکایت کنی درسته؟!
نامجون نگاهی ریز و گذرا به ا.ت کرد
ات:درسته ...
سوجون:خب پس...با اینکه همه مدرک ها علیه نامجون هست من بازم تلاش خودم رو میکنم تا بیگناهیش رو ثابت کنم
یونگی:نه اینجوری نیست
جین:چی؟!
یونگی یه پوشه از داخل کوله پشتیش در آورد و جلوی سوجون گذاشت
یونگی:تمامی مدرک که نشان دهنده بی گناهی نامجون و گناهکار بودن پدرش هست ...
نگاهی به نامجون کرد
یونگی:میخواستم رفتارش با ا.ت رو ببینم بعد نشان بدم ...ولی ...انگار خود ا.ت راضیه
ا.ت لبخندی به یونگی زد
ات:ممنونم هیونگ...
یونگی سمت ا.ت رفت دستش رو روی سر ا.ت تند و نوازش وارانه کشید
یونگی:به عنوان یه دوست ، به همتیمی و دوست برادرت وظیفه بود ...ا.ت کوچولو
ات:فکر کنم دیگه با شنیدن این کلمه از زبان تو مشکلی نداشته باشم ...چون ...تو هم به من کمک کردی هم الان جزوی از خانواده من حساب میشه و ...
یونگی:و چند برابر توعه کوچولو هیکل دارم
ات:(خنده) آره درسته
همه با این حرف آخر ا.ت خندیدن نامجون دست ا.ت رو کشید و تو بغلش برد ...
_دوست دارم کوچولوی بی شرم من ...
ات:منم دوست دارم ...
*قسمت اضافی...میتوانید در اینجا فیک رو پایان بدهید یا با خواندن قسمت پایین فیک یک پایان جدید داشته باشید ...وارد کامنت ها شوید و قسمت اضافی را بخوانید *
....∆
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#fake#NAMJOON
۱۰.۵k
۳۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.