اربابسالار
#اربابسالار🌸🔗
#پارت64
متوجه ی نگاه های سنگین عماد رو خودم شدم و برای اینکه مشکل جدیدی ایجاد نکنم گفتم:
+همونطور که برادرم گفت، خجسته.
جمال سری تکون داد و گفت:
-که خجسته ای؟!
+بله!!
بیشتر نزدیکم شد و نگاهی به صورتم انداخت و گفت:
-صورتت چیشده؟! کسی کتکت زده؟!
اخمام توهم رفت و گفتم:
+به شما چه ربطی داره؟! مفتش محلی؟!
-نه همینطوری پرسیدم ، سواله!!
چشم غره ای واسش رفتم و گفتم:
+یاد بگیر راجب چیزایی که به شما مربوط نیست سوال نکنی!!!
جمال تک خنده ای کرد و گفت:
-خب جوابمو گرفتم!!
تو آهویی...
ترسیده نگاهش کردم و گفتم:
+میگم اسمم خجسته اس...
سری تکون داد و گفت:
-یعنی تو میگی من اون دختری که 6متر زبون داشت و یادم میره؟!
#پارت64
متوجه ی نگاه های سنگین عماد رو خودم شدم و برای اینکه مشکل جدیدی ایجاد نکنم گفتم:
+همونطور که برادرم گفت، خجسته.
جمال سری تکون داد و گفت:
-که خجسته ای؟!
+بله!!
بیشتر نزدیکم شد و نگاهی به صورتم انداخت و گفت:
-صورتت چیشده؟! کسی کتکت زده؟!
اخمام توهم رفت و گفتم:
+به شما چه ربطی داره؟! مفتش محلی؟!
-نه همینطوری پرسیدم ، سواله!!
چشم غره ای واسش رفتم و گفتم:
+یاد بگیر راجب چیزایی که به شما مربوط نیست سوال نکنی!!!
جمال تک خنده ای کرد و گفت:
-خب جوابمو گرفتم!!
تو آهویی...
ترسیده نگاهش کردم و گفتم:
+میگم اسمم خجسته اس...
سری تکون داد و گفت:
-یعنی تو میگی من اون دختری که 6متر زبون داشت و یادم میره؟!
- ۱.۷k
- ۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط