کشیدن بدترین درد ها تورو قوی میکنه
#گناهکار
پارت ۳
سوجین اماده شد و به سمت خانه ی وکیلش راهی شد تا از او کمک بگیرد
تهیونگ شدیدا عصبانی بود
نمیتوانست سوجین را درک کند و این باعث میشد بیشتر و بیشتر از ا.ت متنفر شود
اون با دستهایی مشت شده و چشم هایی به خون نشسته به سمت اتاق ا.ت رفت
دخترک در حال کشیدن تقاشی پدرش بود
ا.ت : اخ جون چه نقاشی قشنگی کشیدم از بابایی مطمعنم اگه به بابایی نشونش بدم خوشحال میشه و منم مثل داداشی دوست داره
دخترک در افکار مظلومانه و کودکانه ی خود غرق شده بود که با فریاد بلند پدرش موهای تنش مانند سیخ شد
تهیونگ : ا.ت تو چرا نمیمیری ؟ تو چرا بوجود اومدی ؟ اخه چرا تو باید گیر من بیوفتی ؟ ازت متنفرم ای کاش همین الان بمیری
تهیونگ با جمله های بیرحمانه اش قلب تپنده ی دخترک را نشانه گرفت و او را شکست
تهیونگ بعد از کامل کردن جمله اش سیلی دردناکی را نثار دخترک کرد و از خانه بیرون رفت
برادر دوقلو که شاهد ماجرا بود قلبش همراه خواهرش خورد شد و به خود قولی داد !
دخترک لب های خونی و چشم های پر شده از اشک نگاهی به برادرش کرد و بدون هیچ حرفی خانه را ترک کرد
جی وو : ا.ت ! ا.ت کجا رفتی ؟ وای خدای من
جی وو ازترسش سریع به مادرش سوجین زنگ زد و موضوع را با گریه تعریف کرد
سوجین : جی وو از جات تکون نخور بمون خونه من میرم دنبال ا.ت
سوجین پر شده بود از درد از بغض از ضعیف بودن از اینکه مادر خوبی نبود
_______/______
دخترک اون موقع شب با لباس های خانگی در ان هوای سرد زمستانی در حال دویدن بود با گریه در خیابان ها میدوید و با درد زمزمه میکرد
ا.ت : هق...... حالا...هق...که بابا..تهیونگی منو نمیخواد..هق منم میرم
منم... میرم... تا خوشحال باشه ...تا جی وو قهرمانش باش.......
حرف دخترک معصوم هنوز تمام نشده بود که با صدای بوق ماشین پخش در خیابان شد ........
پارت ۳
سوجین اماده شد و به سمت خانه ی وکیلش راهی شد تا از او کمک بگیرد
تهیونگ شدیدا عصبانی بود
نمیتوانست سوجین را درک کند و این باعث میشد بیشتر و بیشتر از ا.ت متنفر شود
اون با دستهایی مشت شده و چشم هایی به خون نشسته به سمت اتاق ا.ت رفت
دخترک در حال کشیدن تقاشی پدرش بود
ا.ت : اخ جون چه نقاشی قشنگی کشیدم از بابایی مطمعنم اگه به بابایی نشونش بدم خوشحال میشه و منم مثل داداشی دوست داره
دخترک در افکار مظلومانه و کودکانه ی خود غرق شده بود که با فریاد بلند پدرش موهای تنش مانند سیخ شد
تهیونگ : ا.ت تو چرا نمیمیری ؟ تو چرا بوجود اومدی ؟ اخه چرا تو باید گیر من بیوفتی ؟ ازت متنفرم ای کاش همین الان بمیری
تهیونگ با جمله های بیرحمانه اش قلب تپنده ی دخترک را نشانه گرفت و او را شکست
تهیونگ بعد از کامل کردن جمله اش سیلی دردناکی را نثار دخترک کرد و از خانه بیرون رفت
برادر دوقلو که شاهد ماجرا بود قلبش همراه خواهرش خورد شد و به خود قولی داد !
دخترک لب های خونی و چشم های پر شده از اشک نگاهی به برادرش کرد و بدون هیچ حرفی خانه را ترک کرد
جی وو : ا.ت ! ا.ت کجا رفتی ؟ وای خدای من
جی وو ازترسش سریع به مادرش سوجین زنگ زد و موضوع را با گریه تعریف کرد
سوجین : جی وو از جات تکون نخور بمون خونه من میرم دنبال ا.ت
سوجین پر شده بود از درد از بغض از ضعیف بودن از اینکه مادر خوبی نبود
_______/______
دخترک اون موقع شب با لباس های خانگی در ان هوای سرد زمستانی در حال دویدن بود با گریه در خیابان ها میدوید و با درد زمزمه میکرد
ا.ت : هق...... حالا...هق...که بابا..تهیونگی منو نمیخواد..هق منم میرم
منم... میرم... تا خوشحال باشه ...تا جی وو قهرمانش باش.......
حرف دخترک معصوم هنوز تمام نشده بود که با صدای بوق ماشین پخش در خیابان شد ........
۴.۸k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.