ویو کلارا

ویو کلارا
بالاخره تونستم...ساعت ۴ ظهر بود و من از صبح غذا نخوردم حتی نزاشت آب بخورم آروم تعظیم کردم که با لحن جدی گفت
¢بهترم می‌تونست باشه.... فقط اجازه داری یکم غذا بخوری بعد دوباره تمرین می‌کنی
با ذوق سرمو تکون دادم و رفتم سر وقت غذا ولی خب بازم اومد و کوفتم کرد
¢غذا خوردنت اشتباهه...
و شروع کرد به یاد دادن غذا خوردن
یک هفته بعد
ویو تهیونگ
تو آمریکا بودم و سر جلسه که تلفنم زنگ زد جین بود به بقیه گفتم صبر کنن چون قرار داد مال من بود سرپیچی نکردن تلفن و جواب دادم
+الو
°تهیونگ بیا اینجا
+چرا؟
°کلارا خیلی افسرده شده چرا نمی‌فهمی اون بچست هم سن هانول ولی داری باهاش چیکار می‌کنی معلوم نیست مربی چه بلاهایی سرش آورده که تا یه غریبه میبینع با ترس تعظیم می‌کنه یا خیلی عجیب رفتار می‌کنه و اصلا شبیه بچه های ۵ ساله رفتار نمیکنه یعنی نمی‌خوای بزاری بچگی کنه؟
+چرا نمی‌فهمی جین اون قراره به زودی جای منو پر کنه با اینکه دختره ولی مجبورم اینکارو باهاش کنم
دیدگاه ها (۱۴)

+چرا نمی‌فهمی جین اون قراره به زودی جای منو پر کنه با اینکه ...

ویو تهیونگ جلو در منتظر بودم که دکتر اومدرفتم سمتش∆پدرشونید؟...

+معلم تربیتت گفته حق نداری بدون اجازش حرف بزنی...و اگه خواست...

+خودش نخواست*تهیونگ خواهش میکنم دخترمو بده+این بحث تمومه( عر...

ری اکشن پسرای HP چه جوری خواستگاری می کنند(درخواستی)

⁷𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭 اومدن سر میز نشستن که اصن اون حال ...

#چرا_ما2‌کلارا:وقتی آخرین حرفمو زدم دهنش و بست و منم کل حواس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط