فیک بخاطر تو پارت ۲۹
فیک بخاطر تو پارت ۲۹
از زبان ات
دوباره ترس اومد تو وجودم نکنه تهیونگ و جیمین بیوفتن به جون هم اونم بخاطر من؟ نباید این اتاق بیوفته
تهیونگ با حالت خشم و عصبانیتی که تو چهره و صداش بود بهم نگاه کرد و گفت: ات این کیه؟ با تو چیکار داشت؟
ات: این فقط یه مزاحمه
جیمین: یه مزاحم؟ ولی من و تو با هم رابطه داشتیم
ات: دروغگو ما همین وقت با هم او رابطه نبودیم تو هربار برام مزاحمت ایجاد میکردی و سعی می کردی بهم نزدیک شی
جیمین: چیه نمی خوای جلوی این پسره که قراره مثل منم دورش بزنی چیزی از رابطه ی خوشمون بگی؟ بزار بودنه که ما دوست پسر و دوست دختر بودیم
تهیونگ یا حالت عصبانیت بهم گفت: ات همین الان برو تو خونه
آروم گفتم: ولی تهیونگ
تهیونگ نسبتا با صدای بلندی گفت: ات بهت گفتم برو خونه
آروم گفتم: باشه
رفتم تو خونه که با دعوای بابام که کجا بودی و چیکار میکردی مواجه شدم با کلی حرف تونستم یکم آرومش کنم
همش استرس اینو داشتم که یه وقت اتفاقی برای تهیونگ یا جیمین نیوفته باشه
از تهیونگ
به ات گفتم بره خونه تا حساب این پسره رو برسم
جیمین: فکر میکنی حقیقت رو بهت گفته؟ اون بیبی گرل من بوده احمق جون
گفتم: بخاطر اینکه قبلاً دوست پسرش بودی می بخشمت ولی دیگه گورتو از اینجا گم کن برو وگرنه هرچی دیدی از چشم خودت دیدی
جیمین اومد سمت تهیونگ با یه حالت تمسخرآمیز: چی میگی میگن من دوست پسرشم فکر میکنی کیشی؟
با یه مشتی که محکم خوابوندم تو صورتش پخش زمین شد افتادم به جونش و تا حد مرگ زدمش که بیهوش شد هه پسره ی بی عرضه حتی نتونست از خودش دفاع کنه اون وقت می خواست مراقب ات باشه عوضی حسابشو میرسم
زنگ زدم به افرادم تا بیان از اینجا جمعش کنن و ببرنش تا بعداً به حسابش برسم بعد چند دقیقه اومدن سوار ونش کردن و بردنش
منم سوار ماشینم شدم و همراهشون رفتم تو زیر زمین مخصوص شکنجه ها (تهیونگ رئیس مافیای کرست و مادر تهیونگ دقیقاً درباره ی همین به ات گفت که باید بهای بودن باهاشو بپردازه)
رسیدیم تو اتاق شکنجه بهشون گفتم روش آب بریزن تا بیدار شه بعد از اینکه بهوش اومد رفتم چونشو محکم تو دستم گرفتم
گفتم: با بدجور کسی در افتادی بها هشدار دادم دیگه عشق من نزدیک نشی ولی خودت پرویی کردی اینم تاوان کاری که باید پس بدی
یکی از افرادم اسلحمو برام آورد و یه گلوله حروم این عوضی کردم
این مجازات هر کسیه که بخواد ات نزدیک شه فقط اگه یه بار دیگه ببینم کسی نزدیکش بشه حتی تو ۳۰ متریشم باشه زندش نمی زارم
رفتم تو اتاق کارم و نشستم رو صندلیم یدفه موبایلم زنگ خورد فکر کردم ات زنگ زده بهم خوشحال شدم و یه لبخندی روی لبم نشست ولی با دیدن اسم مادر روی صفحه ی زنگ موبایلم خندم محو شد گوشیمو پرت کردم رو میز نمی خواستم دیگه صداش رو هم بشنوم
از زبان ات
دوباره ترس اومد تو وجودم نکنه تهیونگ و جیمین بیوفتن به جون هم اونم بخاطر من؟ نباید این اتاق بیوفته
تهیونگ با حالت خشم و عصبانیتی که تو چهره و صداش بود بهم نگاه کرد و گفت: ات این کیه؟ با تو چیکار داشت؟
ات: این فقط یه مزاحمه
جیمین: یه مزاحم؟ ولی من و تو با هم رابطه داشتیم
ات: دروغگو ما همین وقت با هم او رابطه نبودیم تو هربار برام مزاحمت ایجاد میکردی و سعی می کردی بهم نزدیک شی
جیمین: چیه نمی خوای جلوی این پسره که قراره مثل منم دورش بزنی چیزی از رابطه ی خوشمون بگی؟ بزار بودنه که ما دوست پسر و دوست دختر بودیم
تهیونگ یا حالت عصبانیت بهم گفت: ات همین الان برو تو خونه
آروم گفتم: ولی تهیونگ
تهیونگ نسبتا با صدای بلندی گفت: ات بهت گفتم برو خونه
آروم گفتم: باشه
رفتم تو خونه که با دعوای بابام که کجا بودی و چیکار میکردی مواجه شدم با کلی حرف تونستم یکم آرومش کنم
همش استرس اینو داشتم که یه وقت اتفاقی برای تهیونگ یا جیمین نیوفته باشه
از تهیونگ
به ات گفتم بره خونه تا حساب این پسره رو برسم
جیمین: فکر میکنی حقیقت رو بهت گفته؟ اون بیبی گرل من بوده احمق جون
گفتم: بخاطر اینکه قبلاً دوست پسرش بودی می بخشمت ولی دیگه گورتو از اینجا گم کن برو وگرنه هرچی دیدی از چشم خودت دیدی
جیمین اومد سمت تهیونگ با یه حالت تمسخرآمیز: چی میگی میگن من دوست پسرشم فکر میکنی کیشی؟
با یه مشتی که محکم خوابوندم تو صورتش پخش زمین شد افتادم به جونش و تا حد مرگ زدمش که بیهوش شد هه پسره ی بی عرضه حتی نتونست از خودش دفاع کنه اون وقت می خواست مراقب ات باشه عوضی حسابشو میرسم
زنگ زدم به افرادم تا بیان از اینجا جمعش کنن و ببرنش تا بعداً به حسابش برسم بعد چند دقیقه اومدن سوار ونش کردن و بردنش
منم سوار ماشینم شدم و همراهشون رفتم تو زیر زمین مخصوص شکنجه ها (تهیونگ رئیس مافیای کرست و مادر تهیونگ دقیقاً درباره ی همین به ات گفت که باید بهای بودن باهاشو بپردازه)
رسیدیم تو اتاق شکنجه بهشون گفتم روش آب بریزن تا بیدار شه بعد از اینکه بهوش اومد رفتم چونشو محکم تو دستم گرفتم
گفتم: با بدجور کسی در افتادی بها هشدار دادم دیگه عشق من نزدیک نشی ولی خودت پرویی کردی اینم تاوان کاری که باید پس بدی
یکی از افرادم اسلحمو برام آورد و یه گلوله حروم این عوضی کردم
این مجازات هر کسیه که بخواد ات نزدیک شه فقط اگه یه بار دیگه ببینم کسی نزدیکش بشه حتی تو ۳۰ متریشم باشه زندش نمی زارم
رفتم تو اتاق کارم و نشستم رو صندلیم یدفه موبایلم زنگ خورد فکر کردم ات زنگ زده بهم خوشحال شدم و یه لبخندی روی لبم نشست ولی با دیدن اسم مادر روی صفحه ی زنگ موبایلم خندم محو شد گوشیمو پرت کردم رو میز نمی خواستم دیگه صداش رو هم بشنوم
۲۳.۳k
۰۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.