فیک بخاطر تو پارت ۲۸
فیک بخاطر تو پارت ۲۸
از زبان ات
بعد از اینکه گره ی کراواتش رو شل کردم رفتم سراغ دکمه ی باز یقش و سه تا از دکمه های پایین یقش رو آروم باز کردم ولی بیشتر داشتم باهاشون ور می رفتم
سینه های عضلانیه خیس عرق کرده ی لختش نمایان شد چشمام بدجوری گرفته بودنشون نمی خواستم سرخ شم باید جدی و سنگین رنگین می موندم تا یه وقت فکر نکنه کامل به دستم آورده و رام و مطیعش شدم و می اونه برام ارباب گری کنه و افسارم بیوفته دستش
اما تحمل کردنش برام دیگه طاقت فرسا شده بود اما حس میکنم زیادی دارم زیادهروی میکنم و زود پیش میرم هنوز زوده نیاز به مهلت دارم
یدفه دیدم تهیونگ داشت خیلی بیش از حد بهم نزدیک می شد تا به لبام برسه که انگشت اشارمو گذاشتم روی لباش که مانعش بشم
تهیونگ مچ دستمو گرفت و یه لبخند شیطانی گوشه ی لبش نشست و گفت: گفتم بدون اجازت این کارو نمیکنم دختر جون (باز دوباره همین صدام کرد تا همین یه دیقه پیش بیبیش بودم حالا شدم دختر جون؟) تقصیر خودته که پا نمیدی پسرم گناهش چیه؟
خواستم سریع آب بغلش جدا شم که دوباره منو سریع کشوند تو بغلش گرفت و سرمو تکیه داد به سینش
تهیونگ: یادت نره که خیلی عاشقتم هرجورم که شده به دستت میارم تو فقط به حرفای بقیه گوش نده فقط می خوان من و تو رو از هم جدا کنن
اصلا نمی خواستم از این آغوش گرم و پر از عشق و آرامشش خارج شم ولی یدفه صدای زنگ موبایلم اومد
سریع برش داشتم دیدم بابامه وای بدبختم زندم نمی زاره ساعت ۱۲ شب شده مگه ما داشتیم چیکار می کردیم که این همه وقت رفته؟
ات: تهیونگ من دیگه باید برم فردا تو شرکت می بینمت
تهیونگ: ولی من که تا فردا از عشقت تب میکنم نمیشه امشبو بیای پیش من؟
ات: یااااااا تهیونگ بسه دیگه فردا می بینمت
تهیونگ: باشه برو اما اگه تا فردا منو زنده دیدی سر قبرم میگم بنویسن قاتل مرگم ات عه
با کلی بدبختی باهاش خداحافظی کردم مگه ولم می کرد همش گیر داده بود امشب بیام خونش حتی راضیه تو یه اتاق اون رو کاناپه و من رو تخت بخوابم فقط کنارش باشم ( هر دو بچه مثبتن خداروشکر شما اونارو منحرف نکنید)
رفتم دم در خونه تا خواستم زنگ درو بزنم یه نفر مچ دستمو گرفت برگشتم که دیدم جیمینه (دوست پسر سابق ات)
جیمین: به به ات بیبی گرل خودم می دونی تو این دو سال که ترکم کردی چیا بهم گذشت؟
ات: از اینجا برو جیمین زود
جیمین: ولی تو متعلق به منی همیشه متعلق به من بودی جایی که الان باید باشی تو بغل من نیست؟
ات: جیمین هروی که بین ما بوده دیگه خیلی وقته تموم شده دست از سرم بردار بزار برم
جیمین: ساکت شو تو فقط مال منی کسی حق نداره بجز من داشته باشتت فهمیدی؟ اگه نمی فهمی یه جور دیگه حالیت کنم
یدفه دیدم تهیونگ اومد مچ دستمو از جیمین جدا کرد و جیمینو پرت کرد اون طرف
از زبان ات
بعد از اینکه گره ی کراواتش رو شل کردم رفتم سراغ دکمه ی باز یقش و سه تا از دکمه های پایین یقش رو آروم باز کردم ولی بیشتر داشتم باهاشون ور می رفتم
سینه های عضلانیه خیس عرق کرده ی لختش نمایان شد چشمام بدجوری گرفته بودنشون نمی خواستم سرخ شم باید جدی و سنگین رنگین می موندم تا یه وقت فکر نکنه کامل به دستم آورده و رام و مطیعش شدم و می اونه برام ارباب گری کنه و افسارم بیوفته دستش
اما تحمل کردنش برام دیگه طاقت فرسا شده بود اما حس میکنم زیادی دارم زیادهروی میکنم و زود پیش میرم هنوز زوده نیاز به مهلت دارم
یدفه دیدم تهیونگ داشت خیلی بیش از حد بهم نزدیک می شد تا به لبام برسه که انگشت اشارمو گذاشتم روی لباش که مانعش بشم
تهیونگ مچ دستمو گرفت و یه لبخند شیطانی گوشه ی لبش نشست و گفت: گفتم بدون اجازت این کارو نمیکنم دختر جون (باز دوباره همین صدام کرد تا همین یه دیقه پیش بیبیش بودم حالا شدم دختر جون؟) تقصیر خودته که پا نمیدی پسرم گناهش چیه؟
خواستم سریع آب بغلش جدا شم که دوباره منو سریع کشوند تو بغلش گرفت و سرمو تکیه داد به سینش
تهیونگ: یادت نره که خیلی عاشقتم هرجورم که شده به دستت میارم تو فقط به حرفای بقیه گوش نده فقط می خوان من و تو رو از هم جدا کنن
اصلا نمی خواستم از این آغوش گرم و پر از عشق و آرامشش خارج شم ولی یدفه صدای زنگ موبایلم اومد
سریع برش داشتم دیدم بابامه وای بدبختم زندم نمی زاره ساعت ۱۲ شب شده مگه ما داشتیم چیکار می کردیم که این همه وقت رفته؟
ات: تهیونگ من دیگه باید برم فردا تو شرکت می بینمت
تهیونگ: ولی من که تا فردا از عشقت تب میکنم نمیشه امشبو بیای پیش من؟
ات: یااااااا تهیونگ بسه دیگه فردا می بینمت
تهیونگ: باشه برو اما اگه تا فردا منو زنده دیدی سر قبرم میگم بنویسن قاتل مرگم ات عه
با کلی بدبختی باهاش خداحافظی کردم مگه ولم می کرد همش گیر داده بود امشب بیام خونش حتی راضیه تو یه اتاق اون رو کاناپه و من رو تخت بخوابم فقط کنارش باشم ( هر دو بچه مثبتن خداروشکر شما اونارو منحرف نکنید)
رفتم دم در خونه تا خواستم زنگ درو بزنم یه نفر مچ دستمو گرفت برگشتم که دیدم جیمینه (دوست پسر سابق ات)
جیمین: به به ات بیبی گرل خودم می دونی تو این دو سال که ترکم کردی چیا بهم گذشت؟
ات: از اینجا برو جیمین زود
جیمین: ولی تو متعلق به منی همیشه متعلق به من بودی جایی که الان باید باشی تو بغل من نیست؟
ات: جیمین هروی که بین ما بوده دیگه خیلی وقته تموم شده دست از سرم بردار بزار برم
جیمین: ساکت شو تو فقط مال منی کسی حق نداره بجز من داشته باشتت فهمیدی؟ اگه نمی فهمی یه جور دیگه حالیت کنم
یدفه دیدم تهیونگ اومد مچ دستمو از جیمین جدا کرد و جیمینو پرت کرد اون طرف
۲۶.۷k
۰۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.