دلم برایت تنگ شده

دلم برایت تنگ شده ،
و هیچکس حضورِ موذیانه ی بغضی پنهان را در نگاهم نمی‌بیند...
ضربه‌ای به شانه‌ام می‌‌زنند ،
و من در اعماقِ سرخگونِ قلبم می‌دانم،
از سکوتِ من چه خرسندند...

درست مثلِ اینکه ،
از پرنده‌ای در قفس سوال کنی‌ چه اتفاقی افتاده ؟
بعد بنشینی برای آرزوهایش دعا کنی‌ ....

آدم‌ها از یکدیگر هیچ چیزی نمی‌‌دانند ...
هیچ چیز ...


"دلسردم و بیزار ازین گرمیِ بازار
غم های دم دستی و دل های فروشی"
دیدگاه ها (۴)

یک اتاقیک تختیک بغلیک نفرسهمِ ما از زندگی‌ تجردی ‌ست که ریش...

عشقهمانقدر که بزرگم می‌‌کندو شادو امید وارهمانقدر هم تحقیرم ...

بانو بیدار شو!یک پاکتِ سیگار بخریمیک جعبه دستمال کاغذیکمی‌ ع...

ای که از کوچه معشوقه ما میگذری ...نامه ای دارم منکه بدستش بد...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط