دلم برایت تنگ شده ،
دلم برایت تنگ شده ،
و هیچکس حضورِ موذیانه ی بغضی پنهان را در نگاهم نمیبیند...
ضربهای به شانهام میزنند ،
و من در اعماقِ سرخگونِ قلبم میدانم،
از سکوتِ من چه خرسندند...
درست مثلِ اینکه ،
از پرندهای در قفس سوال کنی چه اتفاقی افتاده ؟
بعد بنشینی برای آرزوهایش دعا کنی ....
آدمها از یکدیگر هیچ چیزی نمیدانند ...
هیچ چیز ...
"دلسردم و بیزار ازین گرمیِ بازار
غم های دم دستی و دل های فروشی"
و هیچکس حضورِ موذیانه ی بغضی پنهان را در نگاهم نمیبیند...
ضربهای به شانهام میزنند ،
و من در اعماقِ سرخگونِ قلبم میدانم،
از سکوتِ من چه خرسندند...
درست مثلِ اینکه ،
از پرندهای در قفس سوال کنی چه اتفاقی افتاده ؟
بعد بنشینی برای آرزوهایش دعا کنی ....
آدمها از یکدیگر هیچ چیزی نمیدانند ...
هیچ چیز ...
"دلسردم و بیزار ازین گرمیِ بازار
غم های دم دستی و دل های فروشی"
۱.۰k
۲۸ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.