عشق یا انتقام
عشق یا انتقام
P39
_ به سلامت
(کوک)
بعد از این که دکتر رف ا.ت اومد توی اتاق با نگرانی همش ازم سوال میپرسید
+ الان جاییت درد میکنه؟ میخوای بخوابی ؟..
_ا.ت...
+سر درد داری؟ منو میتونی ببینی؟...
_ ا.ت...(بلند تر )
+....
_ حالم خوبه ...اون موقع بخاطر خستگی اینجوری شدم
+ باشه....جونگ کوکککک (تعجب و ترس شدید)
_ چیه؟
+ خ...خ...خون....
_ چی؟
دستم رو بردم سمت بینیم .....
_ لعنت بهش(زیر لب)
سریع چند تا دستمال برداشتم و جلوش گرفتم
ا.ت از ترس رنگش مثل گچ شده بود
_ ا.ت خوبی؟
+ من....معلومه که خوبم ....تو ...تو ...اصلا به خودت اهمیت میدی؟؟ ببین اگه حالت خوب بود اون از خستگی بود پس این خون برا چیه؟ها؟
_ باشه... باشه...آروم باش ...من خوبم باشه؟هوم؟الان هم بیا بریم بخوابیم که خیلی خسته ام باشه؟
رفتم سمتش و دستش رو گرفتم بردمش سمت تخت خودم دراز کشیدم بهش اشاره کردم که بیاد بغلم دراز بکشه
از پشت بغلش کردم
_ همین که تو پیش منی حالم از همیشه بهتره
P39
_ به سلامت
(کوک)
بعد از این که دکتر رف ا.ت اومد توی اتاق با نگرانی همش ازم سوال میپرسید
+ الان جاییت درد میکنه؟ میخوای بخوابی ؟..
_ا.ت...
+سر درد داری؟ منو میتونی ببینی؟...
_ ا.ت...(بلند تر )
+....
_ حالم خوبه ...اون موقع بخاطر خستگی اینجوری شدم
+ باشه....جونگ کوکککک (تعجب و ترس شدید)
_ چیه؟
+ خ...خ...خون....
_ چی؟
دستم رو بردم سمت بینیم .....
_ لعنت بهش(زیر لب)
سریع چند تا دستمال برداشتم و جلوش گرفتم
ا.ت از ترس رنگش مثل گچ شده بود
_ ا.ت خوبی؟
+ من....معلومه که خوبم ....تو ...تو ...اصلا به خودت اهمیت میدی؟؟ ببین اگه حالت خوب بود اون از خستگی بود پس این خون برا چیه؟ها؟
_ باشه... باشه...آروم باش ...من خوبم باشه؟هوم؟الان هم بیا بریم بخوابیم که خیلی خسته ام باشه؟
رفتم سمتش و دستش رو گرفتم بردمش سمت تخت خودم دراز کشیدم بهش اشاره کردم که بیاد بغلم دراز بکشه
از پشت بغلش کردم
_ همین که تو پیش منی حالم از همیشه بهتره
- ۹.۶k
- ۱۴ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط