فیک درد عشق
فیک درد عشق
پارت هفتاد و چهار
~ باشه من رفتم
یونا رفت و جونگ سو رو درحالی که خواب بود با خودش برد
بعد از ۱۵ دیقه ا/ت دوباره برگشت داخل اتاق
پسرش نبود
جونگ سو نبود
با ترس به سمت تهیونگ رفت و گفت
- پسرم کجاست؟
∆ دیگه نیست
پسرت دیگه اینجا نیست؟
- چیکارش کردی عوضی؟
تو بهم قول داده بودی(گریه و جیغ)
∆ من هیچ قولی ندادم
- تهیونگ خواهش میکنم جونگ سو رو بیار ترو خدا هرکاری که بگی انجام میدم فقط پسرم رو بیار
∆ گفتم که پسرت دیگه اینجا نیست
- ترو خدا خواهش میکنم(به پای تهیونگ افتاد)
∆ التماس کردن دیگه فایده ای نداره
پسرت الان کیلومتر ها ازت فاصله داره
- تهیونگ خواهش میکنم
∆ ........
- تهیون.............
نتونست جمله ش رو کامل کنه
از شدت دردی که به قلبش وارد شده بود بی هوش شد
همه ی این ها یک باعث بانی داشت
کیم تهیونگ
ا/ت فقط ۲۰ سال بیشتر سن نداشت
ایا این همه درد و رنج برای اون زیادی نبود؟
ایا غم از دست دادن شوهرش کافی نبود؟
تهیونگ به خیال خودش داشت ا/ت رو رام میکرد اما نمیدونست که این رام کردن نیست بلکه نابود کردن
نابود کردن یه همسر و یه مادر
حداقل اجازه میداد که یک هفته جونگ سو پیش مادرش بمونه و بعد اون رو به یونا می داد
اما صبر برای تهیونگ معنایی نداشت
ا/ت رو به بیمارستان برد
و اونجا بستریش کرد
اما این بار بی دقتی کرد
چون شخصی اون رو دید که نباید میدیدش
یه مرد با یه هودی سیاه و ماسک سیاه
یه مرد خشمگین
شخصی که پتانسیل تیکه تیکه کردن تهیونگ رو داشت
کسی که منتظر بود
منتظر یه فرصت برای نابود کردن تهیونگ
پارت هفتاد و چهار
~ باشه من رفتم
یونا رفت و جونگ سو رو درحالی که خواب بود با خودش برد
بعد از ۱۵ دیقه ا/ت دوباره برگشت داخل اتاق
پسرش نبود
جونگ سو نبود
با ترس به سمت تهیونگ رفت و گفت
- پسرم کجاست؟
∆ دیگه نیست
پسرت دیگه اینجا نیست؟
- چیکارش کردی عوضی؟
تو بهم قول داده بودی(گریه و جیغ)
∆ من هیچ قولی ندادم
- تهیونگ خواهش میکنم جونگ سو رو بیار ترو خدا هرکاری که بگی انجام میدم فقط پسرم رو بیار
∆ گفتم که پسرت دیگه اینجا نیست
- ترو خدا خواهش میکنم(به پای تهیونگ افتاد)
∆ التماس کردن دیگه فایده ای نداره
پسرت الان کیلومتر ها ازت فاصله داره
- تهیونگ خواهش میکنم
∆ ........
- تهیون.............
نتونست جمله ش رو کامل کنه
از شدت دردی که به قلبش وارد شده بود بی هوش شد
همه ی این ها یک باعث بانی داشت
کیم تهیونگ
ا/ت فقط ۲۰ سال بیشتر سن نداشت
ایا این همه درد و رنج برای اون زیادی نبود؟
ایا غم از دست دادن شوهرش کافی نبود؟
تهیونگ به خیال خودش داشت ا/ت رو رام میکرد اما نمیدونست که این رام کردن نیست بلکه نابود کردن
نابود کردن یه همسر و یه مادر
حداقل اجازه میداد که یک هفته جونگ سو پیش مادرش بمونه و بعد اون رو به یونا می داد
اما صبر برای تهیونگ معنایی نداشت
ا/ت رو به بیمارستان برد
و اونجا بستریش کرد
اما این بار بی دقتی کرد
چون شخصی اون رو دید که نباید میدیدش
یه مرد با یه هودی سیاه و ماسک سیاه
یه مرد خشمگین
شخصی که پتانسیل تیکه تیکه کردن تهیونگ رو داشت
کسی که منتظر بود
منتظر یه فرصت برای نابود کردن تهیونگ
۱۴.۳k
۱۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.