فیک درد عشق
فیک درد عشق
پارت هفتاد و دو
ا/ت ویو
منم خیلی ریلکس بهش پشت کردم و خوابیدم
فردا صبح
با حس سنگینی چیزی رو بدنم چشام رو باز کردم
تهیونگ بود
بیشعور
خجالتم نمیکشه قشنگ کل وزنش رو انداخته رو من
- تهیونگ تهیونگ تهیونگگگگگگگگ
∆ ها چیه؟
- برو اون طرف دارم خفه میشم
∆ ......
- با تو ام
∆ باشه بابا
رفت اون طرف
قشنگ اندازه ی یه غول میشد
برگشت سمتم و توی چشام زل زد
∆ من میرم بیرون مواظب خودت باش
خوب غذا بخور ولی کار خلاف انجام نده
- چه کار خلافی؟
∆ منظورم همون فرار کردنه
- باشه
∆ خوبه
بعد از اینکه یه دوش گرفت موهاش رو خشک کرد و کت و شلوارش رو پوشید و رفت
الان دیگه میتونم یه نفس راحت بکشم
سریع رفتم طبقه ی پایین
.. خانوم چی میل دارید؟
- فعلا چیزی نمیخوام سر خدمتکار کجاس؟
.. برای چی میخواید؟
- باید باهاش صحبت کنم
.. انتهای حیاط عمارت یه خونه ای هست
ایشون اونجا هستن ولی این کار یکم خطرناکه
- برای چی؟
.. اخه ایشون یکم عصبی هستن
- مهم نیست
توی این عمارت کوفتی یه دونه کت برای من نخریده بودن که من باهاش برم بیرون
عوضی ها
رفتم و داخل کمد تهیونگ و زیر و رو کردم و یه پالتوی سیاه رنگ انتخاب کردم که باهاش برم بیرون
سریع با تمام سرعتم رفتم سمت اون خونه ای که اونجا بود
بعد از اینکه رسیدم دم درش اروم در زدم که در باز شد
ولی کسی پشت در نبود
کاملا عین فیلم ترسناک ها بود
- کسی اینجا نیست؟
.. بیا تو
بعد از شنیدن این صدا اروم رفتم داخل
این خونه چقدر تاریک بود
.. برای چی اومدی اینجا؟
- هیننننننننننننن ترسیدم
.. جوابم رو ندادی؟
- سلام من ا/ت هستم
.. میدونم ولی چرا اومدی اینجا؟
- میخواستم باهاتون صحبت کنم
.. بگو
- شنیدم شما به تلفن دسترسی دارید
گفتم اگر بشه اون تلفن رو بدید تا من یه زنگ بزنم
.. من رو خر فرض کردی یا چی؟
- بله؟
.. دختر جون از اینجا برو
- برای چی؟
.. ارباب بفهمه اومدی اینجا و ازم تلفن خواستی حلق اویزت میکنه
- ولی
.. من نمیتونم بهت تلفن بدم پس بهتره از اینجا بری
- باشه
پارت هفتاد و دو
ا/ت ویو
منم خیلی ریلکس بهش پشت کردم و خوابیدم
فردا صبح
با حس سنگینی چیزی رو بدنم چشام رو باز کردم
تهیونگ بود
بیشعور
خجالتم نمیکشه قشنگ کل وزنش رو انداخته رو من
- تهیونگ تهیونگ تهیونگگگگگگگگ
∆ ها چیه؟
- برو اون طرف دارم خفه میشم
∆ ......
- با تو ام
∆ باشه بابا
رفت اون طرف
قشنگ اندازه ی یه غول میشد
برگشت سمتم و توی چشام زل زد
∆ من میرم بیرون مواظب خودت باش
خوب غذا بخور ولی کار خلاف انجام نده
- چه کار خلافی؟
∆ منظورم همون فرار کردنه
- باشه
∆ خوبه
بعد از اینکه یه دوش گرفت موهاش رو خشک کرد و کت و شلوارش رو پوشید و رفت
الان دیگه میتونم یه نفس راحت بکشم
سریع رفتم طبقه ی پایین
.. خانوم چی میل دارید؟
- فعلا چیزی نمیخوام سر خدمتکار کجاس؟
.. برای چی میخواید؟
- باید باهاش صحبت کنم
.. انتهای حیاط عمارت یه خونه ای هست
ایشون اونجا هستن ولی این کار یکم خطرناکه
- برای چی؟
.. اخه ایشون یکم عصبی هستن
- مهم نیست
توی این عمارت کوفتی یه دونه کت برای من نخریده بودن که من باهاش برم بیرون
عوضی ها
رفتم و داخل کمد تهیونگ و زیر و رو کردم و یه پالتوی سیاه رنگ انتخاب کردم که باهاش برم بیرون
سریع با تمام سرعتم رفتم سمت اون خونه ای که اونجا بود
بعد از اینکه رسیدم دم درش اروم در زدم که در باز شد
ولی کسی پشت در نبود
کاملا عین فیلم ترسناک ها بود
- کسی اینجا نیست؟
.. بیا تو
بعد از شنیدن این صدا اروم رفتم داخل
این خونه چقدر تاریک بود
.. برای چی اومدی اینجا؟
- هیننننننننننننن ترسیدم
.. جوابم رو ندادی؟
- سلام من ا/ت هستم
.. میدونم ولی چرا اومدی اینجا؟
- میخواستم باهاتون صحبت کنم
.. بگو
- شنیدم شما به تلفن دسترسی دارید
گفتم اگر بشه اون تلفن رو بدید تا من یه زنگ بزنم
.. من رو خر فرض کردی یا چی؟
- بله؟
.. دختر جون از اینجا برو
- برای چی؟
.. ارباب بفهمه اومدی اینجا و ازم تلفن خواستی حلق اویزت میکنه
- ولی
.. من نمیتونم بهت تلفن بدم پس بهتره از اینجا بری
- باشه
۱۰.۶k
۱۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.