فیک درد عشق
فیک درد عشق
پارت هفتاد و پنج
ا/ت ویو
چشام رو باز کردم
اولین کسی که کنارم بود اون عوضی بود
وقتی فهمید به هوش اومدم سریع اومد سمتم
∆ حالت خوبه؟
- ...........
∆ چرا جواب نمیدی؟
- ...........
∆ ا/ت جوا.........
- خفه شو عوضی اشغال فقط خفه شو
( گریه)
∆ برای چی؟
- برای چی؟
عوضی دهنت رو ببند
برای چی؟
برای پسرم
میفهمی این چقدر دردناکه عوضی
چیز دیگه ای مونده؟
بلای دیگه ای مونده که سرم بیاری؟
اگه اینقدر دوست داری شکنجم بدی خب مثل ادم بگو بیشرف
∆ اون بچه اصلا نباید به دنیا می اومد
- دهنت رو ببند
خودت رو هم بکشی قلب من فقط و فقط مال جونگ کوکه
∆ برام مهم نیست کی توی قلبته
فقط اینکه توی قلب منی برام مهمه
(میخواد بره بغلش کنه)
- بهم دست بزنی اونقدر داد میزنم که گوشات پاره شه
∆ باشه بیخیال
تهیونگ از اتاق رفت بیرون و من رو با افکاری که داشتن زنده زنده از درون نابودم میکردن تنها گذاشت
مگه گناه بود؟
خدایا مگه عاشق شدن گناهه؟
چرا هرچی که به خوشبختی میرسم دوباره میفرستیم اول؟
مگه منم بنده ت نیستم؟
مگه نگفتی که همه ی بنده هات رو دوست داری؟
ایا این عدالته؟
داشتم از شدت استرس پوست دستم رو می کندم
اگه به پسرم اسیب برسونه چی؟
اگه بخواد تلافی کنه چی؟
اونوقت که کامل نابود میشم
بعد از چند دیقه در اتاق باز شد
پرستار بود
پرستار: خانم خونریزی زیادی داشتید باید این یکه سرم رو هم براتون وصل کنم
- نمیخوام
پرستار: ولی خانو....
- میگم نمیخوامممممممممممممم (جیغ)
پرستار: باشه اروم باشید
پرستار رفت بیرون و این بار با دکتر اومد داخل
دکتر: خانم کیم مقاومت نکنید
- گمشید بیرون میخوام تنها باشم
دکتر: اون امپول رو بدید به من
پرستار: بفرمایید
دکتر رفت سمت ا/ت و توی یه حرکت امپول رو بهش تزریق کرد
ا/ت کم کم چشاش رو بست و به خواب عمیقی فرو رفت
(دوستان عزیز دارم کور میشم اینقدر خوابم میاد ولی قول میدم شب کلی پارت براتون بزارم♥️💋)
پارت هفتاد و پنج
ا/ت ویو
چشام رو باز کردم
اولین کسی که کنارم بود اون عوضی بود
وقتی فهمید به هوش اومدم سریع اومد سمتم
∆ حالت خوبه؟
- ...........
∆ چرا جواب نمیدی؟
- ...........
∆ ا/ت جوا.........
- خفه شو عوضی اشغال فقط خفه شو
( گریه)
∆ برای چی؟
- برای چی؟
عوضی دهنت رو ببند
برای چی؟
برای پسرم
میفهمی این چقدر دردناکه عوضی
چیز دیگه ای مونده؟
بلای دیگه ای مونده که سرم بیاری؟
اگه اینقدر دوست داری شکنجم بدی خب مثل ادم بگو بیشرف
∆ اون بچه اصلا نباید به دنیا می اومد
- دهنت رو ببند
خودت رو هم بکشی قلب من فقط و فقط مال جونگ کوکه
∆ برام مهم نیست کی توی قلبته
فقط اینکه توی قلب منی برام مهمه
(میخواد بره بغلش کنه)
- بهم دست بزنی اونقدر داد میزنم که گوشات پاره شه
∆ باشه بیخیال
تهیونگ از اتاق رفت بیرون و من رو با افکاری که داشتن زنده زنده از درون نابودم میکردن تنها گذاشت
مگه گناه بود؟
خدایا مگه عاشق شدن گناهه؟
چرا هرچی که به خوشبختی میرسم دوباره میفرستیم اول؟
مگه منم بنده ت نیستم؟
مگه نگفتی که همه ی بنده هات رو دوست داری؟
ایا این عدالته؟
داشتم از شدت استرس پوست دستم رو می کندم
اگه به پسرم اسیب برسونه چی؟
اگه بخواد تلافی کنه چی؟
اونوقت که کامل نابود میشم
بعد از چند دیقه در اتاق باز شد
پرستار بود
پرستار: خانم خونریزی زیادی داشتید باید این یکه سرم رو هم براتون وصل کنم
- نمیخوام
پرستار: ولی خانو....
- میگم نمیخوامممممممممممممم (جیغ)
پرستار: باشه اروم باشید
پرستار رفت بیرون و این بار با دکتر اومد داخل
دکتر: خانم کیم مقاومت نکنید
- گمشید بیرون میخوام تنها باشم
دکتر: اون امپول رو بدید به من
پرستار: بفرمایید
دکتر رفت سمت ا/ت و توی یه حرکت امپول رو بهش تزریق کرد
ا/ت کم کم چشاش رو بست و به خواب عمیقی فرو رفت
(دوستان عزیز دارم کور میشم اینقدر خوابم میاد ولی قول میدم شب کلی پارت براتون بزارم♥️💋)
۶۹۷
۱۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.