My police boyfriend
My police boyfriend
Part 19
همونطور به دیوار زل زده بودم که چشمم خورد به ساعت.. ساعت 6 بود و کم کم باید حاضر میشدم
نفس عمیقی کشیدم و از روی تخت بلند شدم
موهامو شونه کردم و یه مدل ساده اما در عین حال مجلسی به موهام دادم
میکاپ ساده ای کردم و لباسام پوشیدم
خودمو تو اینه نگاه کردم واقعا خوشگل شده بودم
لبخندی زدم یونا رو صدا زدم
من:واو خیلی خوشگل شدی
یونا :شما هم خیلی خوشگل شدید رییس
من:لبخند
یونا:بریم؟!..
من:هوم.. بریم
من علاقه ای به داشتم بادیگارد نداشتم به نظرم اونا میتونن مزاحمت ایجاد کنن یا حتی ممکن خیانت کنن.. بخاطر همین فقط یونارو به عنوان دستیارم انتخاب کردم از بابت اون خیالم راحت بود چون بهش اعتماد کامل داشتم .
سوار ماشین شدیم سوییچو چرخوندم و به سمت عمارت حرکت کردم
بعد حدودا 30 مین رسیدیم
مهمونی توی یه عمارت بزرگ خارج از شهر که مال خود سهون بود برگذار شده بود
از ماشین پیاده شدم
و با غرور سرمو بالا گرفتم
میتونستم نگاه جمعیت رو حس کنم اما اهمیتی ندادم و با پوزخند از کنار همشون رد شدم
سهون:او.. اینجارو فکر نمی کردم بیای
من:حالا که میبینی اومدم..( لبخند)
سهون:خوشحالم..
من:هوم.. ( لبخند)
روی میزی که سهون از قبل برامون رزرو کرده بود نشستیم
خدمتکار:بفرمایید
من:اوه.. شراب شاه توت.. ممنونم!!..
یکی برای خوردم برداشتم
چون میدونستم یونا علاقه ای به مشروب نداره
یکم از شرابو نوشیدم.. طعم دلچسب و گرمی داشت
طعمی که انگار خونو تو رگ هات به گردش میندازه
لبخندی از روی رضایت زدم و به دختر و پسر های جوونی که باهم میرقصیدن نگاه می کردم
که..
سهون:افتخار میدی باهم برقصیم؟
من:سعی کردم بهش اعتماد کنم.. پس لبخندی زدم و دستشو گرفتم
شروع کردیم به رقصیدن
از دید جیمین
داشتم به اطراف نگاه میکردم که یاشیل رو در حال رقصیدن با سهون دیدم
که با سهون میرقصی خانوم جانگ هوم؟!..
امشب وقتی به دستت بیارم حساب کار میاد دستت که متعلق به کی هستی( پوزخند).
از دید یاشیل
داشتم با سهون میرقصیدم که یهو جیمینو دیدم که با پوزخند نگام میکنه
از این نگاهش ترسیدم ..
دست خودم نبود
دستای سهونو ول کردم
سهون:چیشد؟!.. حالت خوبه
من:ه.. هوم.. چیزی نیس فقط یکم خسته شدم
سهون:اوه.. باشه. اشکالی نداره
لبخندی زد و رفت
من:رفتم و نشستم
یونا:هی.. رییس حالت خوبه؟ مشکلی پیش اومده؟
من:یونا..
یونا:بله
من:اگه عاشق یه نفر بودی که میدونستی بودن کنارش بهش اسیب میزنه چیکار میکردی؟
یونا:چرا این سوالو میپرسید رییس؟
من:فقط جواب بده
خب اینم از پارت 19
لایک و کامنت فراموش نشه
شرایط پارت بعد
50 تا لایک
30 تا کامنت
+10 تا فالوور
#بی_تی_اس #فیک #وانشات #جونگ_کوک #تهیونگ #نامجون #جیمین #جین #شوگا #سناریو #تصور #تصور_کن #وانشات_بی_تی_اس #فیک_بی_تی_اس
Part 19
همونطور به دیوار زل زده بودم که چشمم خورد به ساعت.. ساعت 6 بود و کم کم باید حاضر میشدم
نفس عمیقی کشیدم و از روی تخت بلند شدم
موهامو شونه کردم و یه مدل ساده اما در عین حال مجلسی به موهام دادم
میکاپ ساده ای کردم و لباسام پوشیدم
خودمو تو اینه نگاه کردم واقعا خوشگل شده بودم
لبخندی زدم یونا رو صدا زدم
من:واو خیلی خوشگل شدی
یونا :شما هم خیلی خوشگل شدید رییس
من:لبخند
یونا:بریم؟!..
من:هوم.. بریم
من علاقه ای به داشتم بادیگارد نداشتم به نظرم اونا میتونن مزاحمت ایجاد کنن یا حتی ممکن خیانت کنن.. بخاطر همین فقط یونارو به عنوان دستیارم انتخاب کردم از بابت اون خیالم راحت بود چون بهش اعتماد کامل داشتم .
سوار ماشین شدیم سوییچو چرخوندم و به سمت عمارت حرکت کردم
بعد حدودا 30 مین رسیدیم
مهمونی توی یه عمارت بزرگ خارج از شهر که مال خود سهون بود برگذار شده بود
از ماشین پیاده شدم
و با غرور سرمو بالا گرفتم
میتونستم نگاه جمعیت رو حس کنم اما اهمیتی ندادم و با پوزخند از کنار همشون رد شدم
سهون:او.. اینجارو فکر نمی کردم بیای
من:حالا که میبینی اومدم..( لبخند)
سهون:خوشحالم..
من:هوم.. ( لبخند)
روی میزی که سهون از قبل برامون رزرو کرده بود نشستیم
خدمتکار:بفرمایید
من:اوه.. شراب شاه توت.. ممنونم!!..
یکی برای خوردم برداشتم
چون میدونستم یونا علاقه ای به مشروب نداره
یکم از شرابو نوشیدم.. طعم دلچسب و گرمی داشت
طعمی که انگار خونو تو رگ هات به گردش میندازه
لبخندی از روی رضایت زدم و به دختر و پسر های جوونی که باهم میرقصیدن نگاه می کردم
که..
سهون:افتخار میدی باهم برقصیم؟
من:سعی کردم بهش اعتماد کنم.. پس لبخندی زدم و دستشو گرفتم
شروع کردیم به رقصیدن
از دید جیمین
داشتم به اطراف نگاه میکردم که یاشیل رو در حال رقصیدن با سهون دیدم
که با سهون میرقصی خانوم جانگ هوم؟!..
امشب وقتی به دستت بیارم حساب کار میاد دستت که متعلق به کی هستی( پوزخند).
از دید یاشیل
داشتم با سهون میرقصیدم که یهو جیمینو دیدم که با پوزخند نگام میکنه
از این نگاهش ترسیدم ..
دست خودم نبود
دستای سهونو ول کردم
سهون:چیشد؟!.. حالت خوبه
من:ه.. هوم.. چیزی نیس فقط یکم خسته شدم
سهون:اوه.. باشه. اشکالی نداره
لبخندی زد و رفت
من:رفتم و نشستم
یونا:هی.. رییس حالت خوبه؟ مشکلی پیش اومده؟
من:یونا..
یونا:بله
من:اگه عاشق یه نفر بودی که میدونستی بودن کنارش بهش اسیب میزنه چیکار میکردی؟
یونا:چرا این سوالو میپرسید رییس؟
من:فقط جواب بده
خب اینم از پارت 19
لایک و کامنت فراموش نشه
شرایط پارت بعد
50 تا لایک
30 تا کامنت
+10 تا فالوور
#بی_تی_اس #فیک #وانشات #جونگ_کوک #تهیونگ #نامجون #جیمین #جین #شوگا #سناریو #تصور #تصور_کن #وانشات_بی_تی_اس #فیک_بی_تی_اس
۴۰.۲k
۲۵ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.