My police boyfriend
My police boyfriend
Part 20
یونا :خب... اگه واقعا عاشق یه نفر بودم شده تا پای جونم هم میجنگیدم تا بهش برسم و در کنارش باشم .. برام مهم نیست که چه خطراتی تهدیدم میکنه هر طور شده بهش میرسیدم و از عشقمون محافظت میکردم
من:از حرفاش شوکه شدم... خیلی دلم میخواست علاقمو بهش بروز بدم اما.. این رابطه بهش اسیب میرسوند و موقعیتش رو به خطر مینداخت.
و من اصلا دوست نداشتم اون اسیب ببینه حاضر بودم خودم ضربه ببینم ولی اون نه..
نمیدونم چرا اما یهو.. حالم بد شد
یونا:رییس حالت خوبه؟ اتفاقی افتاده؟
من:چیزی نیس یکم سرگیجه دارم میرم یکم هوا بخورم همینجا بمون تا برگردم
یونا:میخواید باهاتون بیام؟
من:نه نیازی نیس زود برمیگردم
یونا:هر طور راحتید
تهیونگ: هی هیونگ اون یاشیل نیست؟
جیمین:چرا.. خودشه ( پوزخند)
از دید یاشیل
وارد فضای پشت عمارت شدم
نفس عمیقی کشیدم و اجازه دادم هوای تازه تو ریه هام نفوذ کنن
بعد چند دقیقه خواستم برگردم که یهو با چهره جیمین روبرو شدم
جیمین:فکر کردی به همین راحتی بیخیالت میشم؟
من:..
جیمین:دِ... چرا هیچی نمیگی (با داد)
من:جیمین لطفا از اینجا برو..
جیمین:برم؟.. خنده عصبی
تو اصلا میدونی این مدت چی کشیدم؟ میفهمی در نبودت چه دردی رو تحمل کردم؟ میفهمی یا فقط به فکر خودتی ( با داد)
من: بغضم ترکید..
میفهمم.. خوبم میفهمم منم دوست دارم از همون اول داشتم حتی وقتی اوایل بهم بی محلی میکردی ..تمام این مدت به فکرت بودم منم درد کشیدم
اما بخاطر اینکه اسیبی بهت وارد نشه ازت فاصله گرفتم ... بخاطر تو.. جیمین چرا نمیفهمی.. رابطه من با تو بهت ضربه میزنه من اینو نمیخوام
میفهمی ؟ لعنتی ( با داد و گریه)
جیمین:از واکنش یاشیل شوکه شد.. از اینکه ببینه عشقش مثل ابر بارون گریه می کنه قلبش به درد میومد ....
یاشیل رو بغل کرد
من:با دستام به سینش میکوبیدم و گریه می کردم.... من نمیخوام از دستت بدم جیمین
جیمین:هیش.. اروم باش... من اینجام
جیمین خوب میدونست یه بوسه میتونه یاشیل رو اروم کنه پس معطل نکرد و لباشو رو لبای دختر روبروش گذاشت
از دید یاشیل
با برخورد لبای گرم و شیرین جیمین با لبم ساکت شدم
تموم این چند سال دلم میخواست طعم لباشو بچشم ..
و الان به خواستم رسیده بودم.. انگار تمام غم و غصه هام از بین رفته بودن دلم هیچی جز اغوش گرم جیمین رو نمیخواست..
Part 20
یونا :خب... اگه واقعا عاشق یه نفر بودم شده تا پای جونم هم میجنگیدم تا بهش برسم و در کنارش باشم .. برام مهم نیست که چه خطراتی تهدیدم میکنه هر طور شده بهش میرسیدم و از عشقمون محافظت میکردم
من:از حرفاش شوکه شدم... خیلی دلم میخواست علاقمو بهش بروز بدم اما.. این رابطه بهش اسیب میرسوند و موقعیتش رو به خطر مینداخت.
و من اصلا دوست نداشتم اون اسیب ببینه حاضر بودم خودم ضربه ببینم ولی اون نه..
نمیدونم چرا اما یهو.. حالم بد شد
یونا:رییس حالت خوبه؟ اتفاقی افتاده؟
من:چیزی نیس یکم سرگیجه دارم میرم یکم هوا بخورم همینجا بمون تا برگردم
یونا:میخواید باهاتون بیام؟
من:نه نیازی نیس زود برمیگردم
یونا:هر طور راحتید
تهیونگ: هی هیونگ اون یاشیل نیست؟
جیمین:چرا.. خودشه ( پوزخند)
از دید یاشیل
وارد فضای پشت عمارت شدم
نفس عمیقی کشیدم و اجازه دادم هوای تازه تو ریه هام نفوذ کنن
بعد چند دقیقه خواستم برگردم که یهو با چهره جیمین روبرو شدم
جیمین:فکر کردی به همین راحتی بیخیالت میشم؟
من:..
جیمین:دِ... چرا هیچی نمیگی (با داد)
من:جیمین لطفا از اینجا برو..
جیمین:برم؟.. خنده عصبی
تو اصلا میدونی این مدت چی کشیدم؟ میفهمی در نبودت چه دردی رو تحمل کردم؟ میفهمی یا فقط به فکر خودتی ( با داد)
من: بغضم ترکید..
میفهمم.. خوبم میفهمم منم دوست دارم از همون اول داشتم حتی وقتی اوایل بهم بی محلی میکردی ..تمام این مدت به فکرت بودم منم درد کشیدم
اما بخاطر اینکه اسیبی بهت وارد نشه ازت فاصله گرفتم ... بخاطر تو.. جیمین چرا نمیفهمی.. رابطه من با تو بهت ضربه میزنه من اینو نمیخوام
میفهمی ؟ لعنتی ( با داد و گریه)
جیمین:از واکنش یاشیل شوکه شد.. از اینکه ببینه عشقش مثل ابر بارون گریه می کنه قلبش به درد میومد ....
یاشیل رو بغل کرد
من:با دستام به سینش میکوبیدم و گریه می کردم.... من نمیخوام از دستت بدم جیمین
جیمین:هیش.. اروم باش... من اینجام
جیمین خوب میدونست یه بوسه میتونه یاشیل رو اروم کنه پس معطل نکرد و لباشو رو لبای دختر روبروش گذاشت
از دید یاشیل
با برخورد لبای گرم و شیرین جیمین با لبم ساکت شدم
تموم این چند سال دلم میخواست طعم لباشو بچشم ..
و الان به خواستم رسیده بودم.. انگار تمام غم و غصه هام از بین رفته بودن دلم هیچی جز اغوش گرم جیمین رو نمیخواست..
۲۰.۵k
۲۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.