تلخ و شیرین (پارت 35)
ارسلان:گفتن که الان میان
مهشاد:آقا مهراب ما هنوز نیومدیم به فکر شکمش بود
مهراب:به من چه تو حواست نبود
مهشاد:فعلا که تقصیر توعه
ارسلان:پلیس اومد
دیانا:پلیس سوال هارو پرسید و بعد گفت که اطلاع میدم
مهشاد:بریم خونه نخواستیم ،مهراب خو همیشه گشنشه
ارسلان:🤣
مهراب:😏
دیانا:بریم
ارسلان:رفتیم خونه بچه ها هم رفتن دیدم یه پیامک اومده رو گوشی شماره هم ناشناس،گفته که فردا ساعت 3 بیا کافه --
(پارت بعدی رو طولانی تر میزارم)
مهشاد:آقا مهراب ما هنوز نیومدیم به فکر شکمش بود
مهراب:به من چه تو حواست نبود
مهشاد:فعلا که تقصیر توعه
ارسلان:پلیس اومد
دیانا:پلیس سوال هارو پرسید و بعد گفت که اطلاع میدم
مهشاد:بریم خونه نخواستیم ،مهراب خو همیشه گشنشه
ارسلان:🤣
مهراب:😏
دیانا:بریم
ارسلان:رفتیم خونه بچه ها هم رفتن دیدم یه پیامک اومده رو گوشی شماره هم ناشناس،گفته که فردا ساعت 3 بیا کافه --
(پارت بعدی رو طولانی تر میزارم)
۴.۹k
۲۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.