قلب بنفش (پارت 5)
ارسلان:دیگه جوابش ندادم رفتم یه سر شرکت کارای مونده رو انجام بدم ،رسیدم شرکت که رضا اومد
رضا:ارسلان امروز با یکی از بهترین شرکت سازنده عطر__ جلسه داریم
ارسلان:الان موقع این بود که بیای بگی
(شرکتی که ارسلان داره مال تبلیغ عطره و هر عطری رو که میخوان تبلیغ کنن اونجا میبرن)
رضا:احساس میکنم تو یادت رفته آخه من دو روز پیش هم بت گفته بودم
ارسلان:اینقدر که مغزم درگیره شرکت و کارهای بیرون و کار های خونه هست یادم میره
رضا:اشکال نداره اگه نمیتونی جلسه رو برا فردا بزاریم
ارسلان:اگه میتونی که خیلی خوب میشه
رضا:آره اشکال ندارد پس من برم
ارسلان:برو
_&_
دیانا:یکی از دوستای قدیمیم قرار بود بیاد خونمون پا شدم و رفتم یه دوش گرفتم
رضا:ارسلان امروز با یکی از بهترین شرکت سازنده عطر__ جلسه داریم
ارسلان:الان موقع این بود که بیای بگی
(شرکتی که ارسلان داره مال تبلیغ عطره و هر عطری رو که میخوان تبلیغ کنن اونجا میبرن)
رضا:احساس میکنم تو یادت رفته آخه من دو روز پیش هم بت گفته بودم
ارسلان:اینقدر که مغزم درگیره شرکت و کارهای بیرون و کار های خونه هست یادم میره
رضا:اشکال نداره اگه نمیتونی جلسه رو برا فردا بزاریم
ارسلان:اگه میتونی که خیلی خوب میشه
رضا:آره اشکال ندارد پس من برم
ارسلان:برو
_&_
دیانا:یکی از دوستای قدیمیم قرار بود بیاد خونمون پا شدم و رفتم یه دوش گرفتم
۵.۸k
۲۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.