part65
چند دقیقه بعد
ا/ت: چرا چیزی نمیگی ناراحتی؟ برای گذشته بود عزیزم
تهیونگ: چیکار باید کنم الان دوست دخترم قبلا با دشمنم خوا**بیده و بعد هم حامله شده هیون هم نمیدونسته نمیدونم نمیدونم
ا/ت: کجا داری میری این وقت شب صبر کن
رفتم دنبالش
ا/ت: عزیزم صبر کن
تهیونگ: عصبانیم نمیخوام کاری کنم بعد پشیمون بشم
ا/ت: منم نمیخوام تو الان بری بیرون خیلی ساده ای همه رو باور کردی😂
تهیونگ: جان؟
ا/ت: داشتم شوخی میکردم واقعا همه رو باور کردی
تهیونگ: آره باور کردم چون اشکات واقعی بود
ا/ت: شوخی کردم عزیزم
تهیونگ: واقعا دروغ بود
ا/ت: اره
تهیونگ: من باور نمیکنم
ا/ت:مثل آقاجون میگم من کسی بهم دست نزده
تهیونگ: هیون عوضی
ا/ت: میدونم چقدر عصبانی بودی چون هیچی تو دستت نبود ببخشید فقط میخواستم یکم بخندیم
تهیونگ: الان من خیلی دارم میخندم
ا/ت: 😂خب الان بخند
تهیونگ: این چیزی که گفتی جدی بود
ا/ت: چی؟
تهیونگ: که کسی بهت دست نزدت
ا/ت: معلومه که نزده غلط کرده ولی یه چیزی
تهیونگ: چیشده؟
ا/ت: اهمم ممکنه امشب..
تهیونگ: امشب چی؟
ا/ت: نمیدونم خودت چی فکر میکنی آقا کیم
تهیونگ: خانم کیم خیلی شیطون شدی
ا/ت: دوسم داری
تهیونگ: اهمم خانم کیم
ا/ت: میای بریم اتاق خوا**بت و روی تخ**ت خو**ابت و تنها کاری که نکنیم خو**اب باشه😈البته اگر کمرت درد نمیکنه
تهیونگ:(پوزخند)
(🚪🛏👩❤️👨)
فردا صبح
تهیونگ:عشقم نمیخوای بیدار بشی؟
ا/ت: ساعت چنده؟
تهیونگ: ۱۰
ا/ت: میرم صورتمو بشورم بعد صبحونه درست میکنم
تهیونگ: درست کردم تو فقط صورتتو بشور بیا
ا/ت: باشه
چند دقیقه بعد
تهیونگ: پدربزرگ دیگه نمیتونه چیزی بگه
ا/ت: چرا؟
تهیونگ: چون تو دیگه ماله منی
ا/ت: باشه اگر جرعت داری بگو
تهیونگ: میگم
دلینگ دلینگ
تهیونگ: کیه؟ میرم درو باز کنم
ا/ت: باشه
جونهو: سلام
ا/ت: بابا بیا یه چیزی بخور
جونهو: نه خوردم تهیونگ
تهیونگ: بله
جونهو: دیشب کجا خوابیدی؟
تهیونگ: روی این کاناپه
جونهو: ا/ت تو؟
ا/ت: توی اتاق
جونهو: آفرین خب خواستم بگم برای ناهار بیاید خونه پدربزرگ گفت بیاین
ا/ت: میتونستی زنگ بزنی
جونهو: نه عزیزم خواستم یه چیزی هم درباره این پسره بهت بگم گفتم باید همه چیز درمورد گذشتش بدونی
ا/ت: مهم نیست
جونهو: نه صبر کن
تهیونگ: چیشده عمو
جونهو: ۴سال پیش اون دختره که با خانوادش رفت خارج
تهیونگ: 🤣
جونهو: چرا میخندی؟
ا/ت: راستمیگه چرا میخندی؟ دختره کیه؟ بابا بگو
جونهو: این پسره گریه میکرد می گفت عاشقشم
تهیونگ: عمو جان من به شما اعتماد کرده بودم گفتم چیزی نمیگی
جونهو: نه تا وقتی که پای زندگی دخترم وسط باشه
ا/ت: دختره کیه؟
#فیک
#سناریو
ا/ت: چرا چیزی نمیگی ناراحتی؟ برای گذشته بود عزیزم
تهیونگ: چیکار باید کنم الان دوست دخترم قبلا با دشمنم خوا**بیده و بعد هم حامله شده هیون هم نمیدونسته نمیدونم نمیدونم
ا/ت: کجا داری میری این وقت شب صبر کن
رفتم دنبالش
ا/ت: عزیزم صبر کن
تهیونگ: عصبانیم نمیخوام کاری کنم بعد پشیمون بشم
ا/ت: منم نمیخوام تو الان بری بیرون خیلی ساده ای همه رو باور کردی😂
تهیونگ: جان؟
ا/ت: داشتم شوخی میکردم واقعا همه رو باور کردی
تهیونگ: آره باور کردم چون اشکات واقعی بود
ا/ت: شوخی کردم عزیزم
تهیونگ: واقعا دروغ بود
ا/ت: اره
تهیونگ: من باور نمیکنم
ا/ت:مثل آقاجون میگم من کسی بهم دست نزده
تهیونگ: هیون عوضی
ا/ت: میدونم چقدر عصبانی بودی چون هیچی تو دستت نبود ببخشید فقط میخواستم یکم بخندیم
تهیونگ: الان من خیلی دارم میخندم
ا/ت: 😂خب الان بخند
تهیونگ: این چیزی که گفتی جدی بود
ا/ت: چی؟
تهیونگ: که کسی بهت دست نزدت
ا/ت: معلومه که نزده غلط کرده ولی یه چیزی
تهیونگ: چیشده؟
ا/ت: اهمم ممکنه امشب..
تهیونگ: امشب چی؟
ا/ت: نمیدونم خودت چی فکر میکنی آقا کیم
تهیونگ: خانم کیم خیلی شیطون شدی
ا/ت: دوسم داری
تهیونگ: اهمم خانم کیم
ا/ت: میای بریم اتاق خوا**بت و روی تخ**ت خو**ابت و تنها کاری که نکنیم خو**اب باشه😈البته اگر کمرت درد نمیکنه
تهیونگ:(پوزخند)
(🚪🛏👩❤️👨)
فردا صبح
تهیونگ:عشقم نمیخوای بیدار بشی؟
ا/ت: ساعت چنده؟
تهیونگ: ۱۰
ا/ت: میرم صورتمو بشورم بعد صبحونه درست میکنم
تهیونگ: درست کردم تو فقط صورتتو بشور بیا
ا/ت: باشه
چند دقیقه بعد
تهیونگ: پدربزرگ دیگه نمیتونه چیزی بگه
ا/ت: چرا؟
تهیونگ: چون تو دیگه ماله منی
ا/ت: باشه اگر جرعت داری بگو
تهیونگ: میگم
دلینگ دلینگ
تهیونگ: کیه؟ میرم درو باز کنم
ا/ت: باشه
جونهو: سلام
ا/ت: بابا بیا یه چیزی بخور
جونهو: نه خوردم تهیونگ
تهیونگ: بله
جونهو: دیشب کجا خوابیدی؟
تهیونگ: روی این کاناپه
جونهو: ا/ت تو؟
ا/ت: توی اتاق
جونهو: آفرین خب خواستم بگم برای ناهار بیاید خونه پدربزرگ گفت بیاین
ا/ت: میتونستی زنگ بزنی
جونهو: نه عزیزم خواستم یه چیزی هم درباره این پسره بهت بگم گفتم باید همه چیز درمورد گذشتش بدونی
ا/ت: مهم نیست
جونهو: نه صبر کن
تهیونگ: چیشده عمو
جونهو: ۴سال پیش اون دختره که با خانوادش رفت خارج
تهیونگ: 🤣
جونهو: چرا میخندی؟
ا/ت: راستمیگه چرا میخندی؟ دختره کیه؟ بابا بگو
جونهو: این پسره گریه میکرد می گفت عاشقشم
تهیونگ: عمو جان من به شما اعتماد کرده بودم گفتم چیزی نمیگی
جونهو: نه تا وقتی که پای زندگی دخترم وسط باشه
ا/ت: دختره کیه؟
#فیک
#سناریو
- ۳۴.۲k
- ۱۸ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط