smile
smile
part59
کوک: نبینم دیگه بدون من همچین جایی بریا ا/ت مهمونی نرو تنهایی
ا/ت: باشه نمیرم ولی الان میخوام برم
کوک: کجا؟
ا/ت:خونه دیگه
کوک: باشه
ا/ت: خدافظ
کوک: خدافظ
برگشتم خونه
ا/ت: من اومدم
بورا: دیشب کجا بودی؟
ا/ت: گفتم که پیش دوستم خوابیدم
بورا: خوبی؟
ا/ت: اره چطور مگه؟
بورا: هیچی
ا/ت: لیلی کجاست؟
بورا: خوابه
رفتم تو اتاقم در اتاقمو بستم خیلی خوشحال بودم به میجون بگم یا نه ولش کن بعد میگم
دو هفته بعد
میجون
داشتیم غذا میخوردیم
میجون: ا/ت کارت چطوره؟
ا/ت: خوبه
لیلی: بابا
میجونم: جانم
لیلی: بابا بابا
ا/ت: نباید بهش کلمه جدید یاد بدیم؟
بورا: مگه طوطیه خودش یاد میگیره
ا/ت: عزیزم
میجون: صدای گوشیه کیه؟
ا/ت: گوشی من برمیگردم
میجون: یعنی یه کاره ساده اینقدر حاله ا/ت رو خوب کرده؟
بورا: منم نمیدونم چیشده واقعا خوب شده
ا/ت
ا/ت: الو
کوک: خوبی
ا/ت: ممنون
کوک: امشب همو ببینیم؟
ا/ت: نمیدونم نه نمیتونم
کوک: باشه
ا/ت: باید برم خدافظ
کوک: ا/ت صب کن
ا/ت: چیه؟
کوک: چیزی شده؟
ا/ت: نه میجون و بورا بیرونن
کوک: اها خدافظ
چند ساعت بعد
داشتم از کافه برمیگشتم چند نفر اومدن سمتم
👱🏻♂️: کیفتو بهمون بده خانم خوشگله
ا/ت: شما کی هستید؟
سریع فرار کردم پام خورد به یه سنگ افتادم
داشتن میومدن نزدیکم که یه دختره اومد همشون زد و فرار کردن
اومد نزدیک من دستمو گرفت بلندم کرد
گفت: خوبی
ا/ت: ممنون تو کی هستی؟
گفت: من تازه اومدم کره یعنی از خارج اومدم وایی پات خیلی زخمی شده
ا/ت: نه خوبم
گفت: بیا بریم دکتر
ا/ت: نه نه خوبم ممنون
گفت: خونمون نزدیکه بیا بریم خونمون پاتو ببندم شلوارت هم پاره شده
ا/ت: نه ممنون واقعا خوبم
گفت: نه من نمیزارم شما اینجا بمونید میتونی راه بری؟
ا/ت: اره فقط یه خراش کوچیکه
گفت: بریم
ده دقیقه بعد
تو خونش نشسته بودم چرا منو اورده خونه جونگکوک نکنه از دوستای یونا
باز اومد
گفت: بیا پاتو ببندم
ا/ت: ممنون
گفت: اسمت چیه؟
ا/ت: من ا/ت هستم
گفت: چه اسم خوشگلیه یه جا شنیدم اشناست منم جانگمی هستم
ا/ت: خوشبختم
جانگمی: منم همینطور خانم ا/ت
ا/ت: شما از دوستای یونا خانم هستید؟
جانگمی: یونا؟ یونا از کجا میشناسی؟
ا/ت: اسمشو شنیدم گفتم نامزد اقای جئون هستن
جانگمی: نه بابا دوست چیه ازش متنفرم وقتی میبینمش دلم میخواد خفش کنم شما اقای جئون از کجا میشناسید؟
ا/ت: شما خونه ی اقای جئون خریدی؟
جانگمی: شما از کجا میدونی این خونه
ا/ت: هیچی ولش کن
جانگمی:ببین بین خودمون باشه جونگکوک خودش از یه دختر دیگه خوشش میاد ولی مجبور شده منم اومدم اینجا که مامان رو راضی کنم اخه امروز همگی برگشتیم
ا/ت: شما و جونگکوک خیلی بهم نزدیکید؟
جانگمی: اره داداش کوچیکمه
ا/ت: جئون جانگمی؟
#فیک
#سناریو
part59
کوک: نبینم دیگه بدون من همچین جایی بریا ا/ت مهمونی نرو تنهایی
ا/ت: باشه نمیرم ولی الان میخوام برم
کوک: کجا؟
ا/ت:خونه دیگه
کوک: باشه
ا/ت: خدافظ
کوک: خدافظ
برگشتم خونه
ا/ت: من اومدم
بورا: دیشب کجا بودی؟
ا/ت: گفتم که پیش دوستم خوابیدم
بورا: خوبی؟
ا/ت: اره چطور مگه؟
بورا: هیچی
ا/ت: لیلی کجاست؟
بورا: خوابه
رفتم تو اتاقم در اتاقمو بستم خیلی خوشحال بودم به میجون بگم یا نه ولش کن بعد میگم
دو هفته بعد
میجون
داشتیم غذا میخوردیم
میجون: ا/ت کارت چطوره؟
ا/ت: خوبه
لیلی: بابا
میجونم: جانم
لیلی: بابا بابا
ا/ت: نباید بهش کلمه جدید یاد بدیم؟
بورا: مگه طوطیه خودش یاد میگیره
ا/ت: عزیزم
میجون: صدای گوشیه کیه؟
ا/ت: گوشی من برمیگردم
میجون: یعنی یه کاره ساده اینقدر حاله ا/ت رو خوب کرده؟
بورا: منم نمیدونم چیشده واقعا خوب شده
ا/ت
ا/ت: الو
کوک: خوبی
ا/ت: ممنون
کوک: امشب همو ببینیم؟
ا/ت: نمیدونم نه نمیتونم
کوک: باشه
ا/ت: باید برم خدافظ
کوک: ا/ت صب کن
ا/ت: چیه؟
کوک: چیزی شده؟
ا/ت: نه میجون و بورا بیرونن
کوک: اها خدافظ
چند ساعت بعد
داشتم از کافه برمیگشتم چند نفر اومدن سمتم
👱🏻♂️: کیفتو بهمون بده خانم خوشگله
ا/ت: شما کی هستید؟
سریع فرار کردم پام خورد به یه سنگ افتادم
داشتن میومدن نزدیکم که یه دختره اومد همشون زد و فرار کردن
اومد نزدیک من دستمو گرفت بلندم کرد
گفت: خوبی
ا/ت: ممنون تو کی هستی؟
گفت: من تازه اومدم کره یعنی از خارج اومدم وایی پات خیلی زخمی شده
ا/ت: نه خوبم
گفت: بیا بریم دکتر
ا/ت: نه نه خوبم ممنون
گفت: خونمون نزدیکه بیا بریم خونمون پاتو ببندم شلوارت هم پاره شده
ا/ت: نه ممنون واقعا خوبم
گفت: نه من نمیزارم شما اینجا بمونید میتونی راه بری؟
ا/ت: اره فقط یه خراش کوچیکه
گفت: بریم
ده دقیقه بعد
تو خونش نشسته بودم چرا منو اورده خونه جونگکوک نکنه از دوستای یونا
باز اومد
گفت: بیا پاتو ببندم
ا/ت: ممنون
گفت: اسمت چیه؟
ا/ت: من ا/ت هستم
گفت: چه اسم خوشگلیه یه جا شنیدم اشناست منم جانگمی هستم
ا/ت: خوشبختم
جانگمی: منم همینطور خانم ا/ت
ا/ت: شما از دوستای یونا خانم هستید؟
جانگمی: یونا؟ یونا از کجا میشناسی؟
ا/ت: اسمشو شنیدم گفتم نامزد اقای جئون هستن
جانگمی: نه بابا دوست چیه ازش متنفرم وقتی میبینمش دلم میخواد خفش کنم شما اقای جئون از کجا میشناسید؟
ا/ت: شما خونه ی اقای جئون خریدی؟
جانگمی: شما از کجا میدونی این خونه
ا/ت: هیچی ولش کن
جانگمی:ببین بین خودمون باشه جونگکوک خودش از یه دختر دیگه خوشش میاد ولی مجبور شده منم اومدم اینجا که مامان رو راضی کنم اخه امروز همگی برگشتیم
ا/ت: شما و جونگکوک خیلی بهم نزدیکید؟
جانگمی: اره داداش کوچیکمه
ا/ت: جئون جانگمی؟
#فیک
#سناریو
۲۵.۱k
۳۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.