عشق سیاه
#عشق_سیاه
#part4
پرش بک به چند هفته بعد
ویو ته
اون دختره یکمی کیوتی ولی خب به من چه یه چند هفته ای هست که این دختره ات اینجاس
تو اتلق کارم بودم که دیدم ات در زد و اومد تو اتاقم
علامت ات _علامت ته+
+چیت چیشده
_خوب ازتون یه چیزی میخاستم
+بنال
_میشه من خانواده مو از دور ببینم
+نه
_چرا اخه قول میدم اونا منث نبینن اصلا اگه میخاین میتونین خودتو باهام بیایننن
+باید فکر کنم فعلا برو
_باشه(بغض
ویو ته
دیدم اینجوری خاهش کرد و خیلی کیوت بود گفتم بره رفت یه لبخندی روی لبم اومد و زود جمعش کردم
ویو ات
کارام تموم شد و نشستم یکم استراحت کنم دیدم هیون امد
علامت هیون*٠
*قربان گفت بری اتاقش
_من؟
*آره
_باشه الان میرم
رفتم بالادر زدم رفتم داخل اتاق تهیونگ دیدم حوله تنشه فککنم از حموم اومده بود بیرون
_قربان با من کاری داشتین
+اره
اماده شو باهم میریم از دور خانوادتو ببین بعد برمیگردیم
_چیییی جدی میگیییی یهیوو پریدم بغلش کردم
ویوته
بهش گفتم اماده شو باهم میریم خیلی ذوق کرد مثل بچه هاا و یهویی پرید بغلمم
تو شک بودم که بزارم تو بغلم باشه یا پسش بزنم
ویو ات
از شدت خوشحالی نفهمیدم چی شد تا به خودم اومدم سریع کشیدم کنار دیدم داره نگام میکنه سریع معذرت خواهی کردم اومدم بیرون
برش بک به رفتن ات و ته
اماده شدیم و سوار ماشین شدیم تهیونگ خودش راننده بود
رفتیم دیدم طلبکارا دم در خونمونن اما ظاهرن کسی خونمون نبود ومنم یکم جلوی تهیونگ خجالت کشیدم و گفتم
_عص... ن ولش بیا بریم
+چی نمیخام ببینیشون
_ننننخ بیا بریم لطفا
+اوکی
_داشتیم میرفتیم که یهویی....
#part4
پرش بک به چند هفته بعد
ویو ته
اون دختره یکمی کیوتی ولی خب به من چه یه چند هفته ای هست که این دختره ات اینجاس
تو اتلق کارم بودم که دیدم ات در زد و اومد تو اتاقم
علامت ات _علامت ته+
+چیت چیشده
_خوب ازتون یه چیزی میخاستم
+بنال
_میشه من خانواده مو از دور ببینم
+نه
_چرا اخه قول میدم اونا منث نبینن اصلا اگه میخاین میتونین خودتو باهام بیایننن
+باید فکر کنم فعلا برو
_باشه(بغض
ویو ته
دیدم اینجوری خاهش کرد و خیلی کیوت بود گفتم بره رفت یه لبخندی روی لبم اومد و زود جمعش کردم
ویو ات
کارام تموم شد و نشستم یکم استراحت کنم دیدم هیون امد
علامت هیون*٠
*قربان گفت بری اتاقش
_من؟
*آره
_باشه الان میرم
رفتم بالادر زدم رفتم داخل اتاق تهیونگ دیدم حوله تنشه فککنم از حموم اومده بود بیرون
_قربان با من کاری داشتین
+اره
اماده شو باهم میریم از دور خانوادتو ببین بعد برمیگردیم
_چیییی جدی میگیییی یهیوو پریدم بغلش کردم
ویوته
بهش گفتم اماده شو باهم میریم خیلی ذوق کرد مثل بچه هاا و یهویی پرید بغلمم
تو شک بودم که بزارم تو بغلم باشه یا پسش بزنم
ویو ات
از شدت خوشحالی نفهمیدم چی شد تا به خودم اومدم سریع کشیدم کنار دیدم داره نگام میکنه سریع معذرت خواهی کردم اومدم بیرون
برش بک به رفتن ات و ته
اماده شدیم و سوار ماشین شدیم تهیونگ خودش راننده بود
رفتیم دیدم طلبکارا دم در خونمونن اما ظاهرن کسی خونمون نبود ومنم یکم جلوی تهیونگ خجالت کشیدم و گفتم
_عص... ن ولش بیا بریم
+چی نمیخام ببینیشون
_ننننخ بیا بریم لطفا
+اوکی
_داشتیم میرفتیم که یهویی....
۵.۵k
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.