عشقسیاه

#عشق_سیاه

#part6

داشتم خودمو خالی میکردم که یهویی ته بغلم کرد این باعث شد گریم شدید تر بشه

ویوته

داشت گریه میکرد دست خودم نبود دوست داشتم بغلش کنم و بغلش کردم ک گریش شدید شد
یه چند مینی تو بغلم گریه کرد بعد جدا شد گفت

_ببخشید یکم احساساتی شدم


+مشکلی نیست پاشو بریم(یکم سرد

_رفتیم عمارت خاستم برم که عمارتو تمیز کنم چون من برده بودم که یهویی ته گفت

+کجا میری؟
_خب میخام عمارتو تمیز کنم

+نمیخاد بقیه تمیز میکنن فعلا برو طبقه بالا یه اتاق هست برو اونجا هرچی که لازم داشتی بردار

+چشم قربان

ویوات

رفتم طبقه بالا سه اتاق بود درشو باز کردم دیدن واووو کلی لباس لوازم ارایش همه چیییی بود دیدم یه کمده در کشو شو باز کردم دیدم لباس زـ.. یــ.. ر هستش یکم خجالت کشیدم
سوتیـ.. ن رو براشتم نگاش کردم وایییی اینو اگه ببپوشم همچیم دیده میشه ولی ولش میپوشم
درحال پوشیدنش بودم که یهویی در باز شد
ویوته
کنجکاو بودم ات داره چیکار میکنه تصمیم گرفتم برم بالا رفتم در رو باز کردم دیدم ات با لباس زیره ینی میشد گفت که مــــــَمـِه هاشو دیدم چون سوتین. ش تور بود

ویو ات

دیدم ته اومد یه جیغی کشیدم و گفتم. ...
دیدگاه ها (۳)

#عشق_سیاه#part7دیدم ته اومد جیغی زدم وگفتم_چرا بدون در زدن م...

#عشق_سیاه#part8_چیکار؟ +میخام واسه یه مدت دوست دخترم شی_چی؟ ...

#عشق_سیاه#part5_داشتیم میرفتیم که یهویی دیدم چند تا دختر جلو...

#عشق_سیاه #part4پرش بک به چند هفته بعد ویو ته اون دختره یکمی...

جیمین فیک زندگی پارت ۹۲#

فیک تهیونگ ( درخواستی )

part24🦋-لباساتو میخوای عوض کنی؟&نه با اینا راحتم -باشه{میاد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط