اشک حسرت پارت

#اشک حسرت #پارت ۳



آسمان :
کت وشال گردنش رو مبل بود
آیدین یه فیلم جدید آورده بود نگاه کنیم فلش رو وصل کرد وساکت نشسته بودیم فیلم می دیدیم هدیه بلند شد وگفت : چای میارم
نگاهم به تلویزیون بود ولی فکرم پیش سعید دستمو گذاشته بودم رو لبه ای مبل وصورتمو بهش تکیه داده بودم ودر ظاهر فیلم می دیدم
- خوبی
برگشتم وآیدین رو نگاه کردم امیدم نبود آیدین متوجه شد وگفت : رفت به هدیه کمک کنه
خوبی ؟
- خوبم ممنون چرا اینو میگی
آیدین : فکرت مشغوله
پرتغال پوست گرفته رو گداشت تودپیش دستی وگذاشت جلوم رو میز
- ممنون
آیدین : سعید خسته بود رفت یکم بخوابه پسر لج بازیه
چیزی نمی گفتم واون حرف می زد
آیدین : امید با هدیه حرف می زنه سعید ناراحت میشه
- نمی دونم
آیدین : به نظر من که نمیشه سعید به این چیزا اهمیت نمیده
یه تیکه از پرتغال رو خوردم وگفتم : شاید به ظاهر چیزی نگه ولی ناراحت بشه
آیدین : شاید خوبه که من خواهر ندارم من خیلی حساسم
- بهتون نمیاد
لبخندی زدوگفت : اره دقیقا
از حرفش خوشم نیومد یه جورایی به سعید توهین می کرد
امید اومد ونشست یه ظرف پاپ کرن گذاشت رو میز هدیه هم چای آورد سرم رو به مبل تکیه دادم بوی خوش عطر سعید از کت وشال گردنش میومد نفس عمیقی کشیدم وچشام رو بستم کاش می دونستم تو سر سعید چی می گذره تا حالا کسی تو زندگیش بوده که دوسش داشته باشه
موهام اذیت می کرد گیره اشون رو از زیر روسری باز کردم وراحت تکیه دادم فیلم خسته کننده ای بود از نظر من دیگه داشت حوصله ام سر می رفت دو ساعت یه فیلم رو نگاه می کردیم که من اصلا ازش سر در نمی آوردم
بلند شدم ورفتم تو آشپزخونه که واسه خودم قهوه درست کنم همینجور که مشغول درست کردن قهوه بودم فکرمم مشغول بود که چرا این چند هفته بچه ها نیومدن واسه شب نشینی
- چای هست ؟
برگشتم ونگاش کردم طبق معمول که نگاهم نمی کرد وخودش برای خودش چای ریخت ورفت پیش بچه ها قهوه که آماده شد سرک کشیدم تو حال وگفتم : قهوه بیارم ؟
امید : واسه همه بیار
چهارتا فنجون مخصوص قهوه پر کردم وبردم اول به آیدین دادم که جلوتر از اونا نشسته بود بعدم هدیه امید وسعید قهوه ام رو برداشتم ورفتم رومبل تک نفره نشستم که هم زمان برق هم رفت
آیدین : چی شد چرا برق رفت ؟
امید : اخر فیلم بود نفهمیدیم چی شد
آیدین : جالب پسره واسه عشق دختره چیکارا کرده بودسعید تو خواب بودی ما هم فیلم دیدیم
سعید : مهم نیست من اهل فیلم دیدن نیستم
امید : امشب همه بی حوصله ان
آیدین : یه بازی کنیم ؟
دیدگاه ها (۴)

#اشک حسرت #پارت ۴آسمان امید با لبخند گفت : بجای این حرف ها ...

#اشک حسرت #پارت ۵آسمان : تو سکوت شام خوردیم امشب بچه ها کلا ...

#اشک حسرت #پارت ۲آسمان: برسعید عکس اون آیدین خیلی راحت بود و...

#اشک حسرت #پارت ۱آسمان:انقدر کنار پنجره موندم تا آسمون بارید...

#دوپارتی#هیونجین#درخواستیوقتی شب عروسی... ویو ات وای امروز خ...

دستش رو قلبم بود.هر وقت می فهمید حالم‌ خوش نیست، همین کار رو...

بهم گفت, عشق ' مثل بازی می مونه. تو هر بازی یکی می بره یکی م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط