دیگه دووم نیاوردم کتمو پوشیدمو بی صدا زدم بیرون،،کوچه ها
دیگه دووم نیاوردم کتمو پوشیدمو بی صدا زدم بیرون،،کوچه ها تاریک و خلوت بودن فقط با نور گوشیم میتونستم راهمو ببینم هرزگاهی داد میزدم یونگی ولی جز تکرار صدای خودم بینه کوچه ها چیزی نمیشنیدم
چشمام بغضش ترکید اشکام سرازیر میشدن چی اگه اون پسره برادرمو....کشته باشه
تو فکر بودم که احساس کردم یکی میخاد داد بزنع و کمک بخاد ولی یکی مانع میشه
دمباله اون صدا رفتم
خدای منننن دوباره همون پسرا که خون میخوره
وختی نگامو تیز تر کردم دیدم برادر خودمه یونگی!!!
با تمومه وجودم داد زدم:
_یونگییییی
اون پسره بهم نگا کرد
همون چشمای قرمز،همون لباس سیاه و کلاه سرش...
از شک گوشیم از دستم اوفتاد...دیگه هیچ نوری اونجا نبود که دیدمو باز کنه
پارت۷
چشمام بغضش ترکید اشکام سرازیر میشدن چی اگه اون پسره برادرمو....کشته باشه
تو فکر بودم که احساس کردم یکی میخاد داد بزنع و کمک بخاد ولی یکی مانع میشه
دمباله اون صدا رفتم
خدای منننن دوباره همون پسرا که خون میخوره
وختی نگامو تیز تر کردم دیدم برادر خودمه یونگی!!!
با تمومه وجودم داد زدم:
_یونگییییی
اون پسره بهم نگا کرد
همون چشمای قرمز،همون لباس سیاه و کلاه سرش...
از شک گوشیم از دستم اوفتاد...دیگه هیچ نوری اونجا نبود که دیدمو باز کنه
پارت۷
۷.۲k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.